فیک《زندگی جدید با تو》p2
×:باشه بای
رفتم خونه خیلیی خوشحالم
سلام مامان(مامان#)
#:سلام عزیزم
از گونش بوسیدم و رفتم تو اتاقم خب بزار زنگ بزنم به این شماره
بوقق بوقق(صدای تلفن😁)
:بله
+:سلام ببخشید برای آگهی تون تماس گرفتم
:آها بله برای استخدام خدمتکار
+:بله😔
:فردا ساعت هشت بیاید به آدرسی که براتون میفرستم
+:یعنی استخدامَم
:خیر شما تشریف بیارید
+:باشه خدانگهدار
تلفنو قطع کرد اوفف خدافظی هم نکرد بیشعور
رفتم شام خوردم باید امشب زود بخوابم دوست ندارم روز اول دیر برسم آدرسم برام فرستاد ولی چرا بیرون از شهر بود؟ ولش به همین چیزا فکر کردم و کم کم چشمام سنگین شد و خوابم برد
(فردا ساعت7)
(خمیازه) ساعت چنده اوو خوبه زود بیدارشدم
رفتم دستشویی کارای لازمو کردم صبحانه خوردم
خب نیاز نیست لباس رسمی بپوشم یه لباس ساده مشکی پوشیدم و یه تاکسی گرفتم لوکیشنو بهش دادم و رفت
نیم ساعت بعد
+:آقا هنوز نرسیدیم
:نه خانم
بالاخره بعد ده دقیقه رسیدم پول تاکسی رو حساب کردم و پیاده شدم واووووو اینجا باید کار کنم چه عمارت بزرگی
رفتم ودر زدم یه مرد خیلی هیکلی اومد و درو باز کرد
مرده:بله
+:ببخشید برای استخدام اومدم دیروز زنگ زدم
مرده:باکی هماهنگ کردید
+:نمیدونم یه خانم بود
:برید داخل بپرسید آجوما کجاست بهتون میگن
+:بله ممنون
رفتم داخل داخلش از بیرونشون قشنگ تر بود همینجوری با دهن باز داشتم همه جارو نگا میکردم که یهو به یه چیز سفتی خوردم
ببخشید آقا
(و حضور پر افتخار....)
تهیونگ: چشاتو باز کن مگه کوری
+:من که گفتم معذرت میخوام
تهیونگ: بار آخرت باشه دفعه بعد ببخشید درکار نیست
لایک نمیکنی(:
رفتم خونه خیلیی خوشحالم
سلام مامان(مامان#)
#:سلام عزیزم
از گونش بوسیدم و رفتم تو اتاقم خب بزار زنگ بزنم به این شماره
بوقق بوقق(صدای تلفن😁)
:بله
+:سلام ببخشید برای آگهی تون تماس گرفتم
:آها بله برای استخدام خدمتکار
+:بله😔
:فردا ساعت هشت بیاید به آدرسی که براتون میفرستم
+:یعنی استخدامَم
:خیر شما تشریف بیارید
+:باشه خدانگهدار
تلفنو قطع کرد اوفف خدافظی هم نکرد بیشعور
رفتم شام خوردم باید امشب زود بخوابم دوست ندارم روز اول دیر برسم آدرسم برام فرستاد ولی چرا بیرون از شهر بود؟ ولش به همین چیزا فکر کردم و کم کم چشمام سنگین شد و خوابم برد
(فردا ساعت7)
(خمیازه) ساعت چنده اوو خوبه زود بیدارشدم
رفتم دستشویی کارای لازمو کردم صبحانه خوردم
خب نیاز نیست لباس رسمی بپوشم یه لباس ساده مشکی پوشیدم و یه تاکسی گرفتم لوکیشنو بهش دادم و رفت
نیم ساعت بعد
+:آقا هنوز نرسیدیم
:نه خانم
بالاخره بعد ده دقیقه رسیدم پول تاکسی رو حساب کردم و پیاده شدم واووووو اینجا باید کار کنم چه عمارت بزرگی
رفتم ودر زدم یه مرد خیلی هیکلی اومد و درو باز کرد
مرده:بله
+:ببخشید برای استخدام اومدم دیروز زنگ زدم
مرده:باکی هماهنگ کردید
+:نمیدونم یه خانم بود
:برید داخل بپرسید آجوما کجاست بهتون میگن
+:بله ممنون
رفتم داخل داخلش از بیرونشون قشنگ تر بود همینجوری با دهن باز داشتم همه جارو نگا میکردم که یهو به یه چیز سفتی خوردم
ببخشید آقا
(و حضور پر افتخار....)
تهیونگ: چشاتو باز کن مگه کوری
+:من که گفتم معذرت میخوام
تهیونگ: بار آخرت باشه دفعه بعد ببخشید درکار نیست
لایک نمیکنی(:
۳.۲k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.