سخت ترین کارم part:6
#رمان
*ویو ات*
بمب بیهوشی همه جا پخش شد اما ما چون ماسک های مخصوص زدیم بیهوش نمیشیم و یک سری عینک های مخصوص هم زدیم که بتونیم راهمون رو ببینیم
همه بیهوش شده بودن پس کار راحتر شد من و چان، احمق هیکلیه و ۸ تا پسر بقیه رو بردیم سوار ماشین کردیم
یوهان هم همه ی دستگاه های موجود رو خاموش کرد و حافظشون رو پاک کرد
هانی هم بعد از انتشار بمب زودی اومد پیشم و چان رفت سوار ماشین شد یوهان هم باهامون اومد
۳تاییمون رفتیم پیش الماسا ی سری دستگاه های حسگر بود که یوهان همه رو غیر فعال کرد
من زودی رمز رو زدم و الماس ها رو بدون جعبشون بردیم و بعدش یوهان همه چی رو به روال اولش برگردوند
همگی سوار ماشین شدیم و چان شروع کرد رانندگی
ا.ت:ولی چجور شد که اینقدر راحت نقشه رو عملی کردیم شک دارم که داستان به اینجا خاتمه پیدا کنه
هانی:اره زودی تموم کردیم منم تعجب کردم چون راحتر از توقعاتمون بود
چان:خب نمیدونم منم احساس میکنم ی چیزی باقی مونده احساس میکنم تموم نکردیم
یوهان:چیزی مونده؟ تیشرتت رو جا انداختی؟اخه قراره چی باشه نقشه رو تموم کردیم رفت ۵ساله داریم کار میکنیم حرفه ای هستیم دیگه
*ویو هانی*
ا.ت با نگرانی داشت فکر میکرد که بعد از اینکه یوهان حرفاش رو گفت پوکر نگاش کرد
خیلی کم پیش بیاد ا.ت اینطور نگران بشه هروقت نگران میشد یا شک میکرد واقعا اتفاقی میوفتاد وقتی اینطور دیدمش جدی تر شدم
چان هم با عصبانیت به یوهان نگاه کرد
داشتیم دور میزدیم که یهو....
منتظر پارت بعدی باشید
پایان پارت۶
#بی_تی_اس
#BTS
#ارمی
#ARMY
#رمان_از_بی_تی_اس
#ROMAN_OF_BTS
#چا_اون_وو
#cha_eun_woo
#فیک
#fake
#وانشات
#vanshat
*ویو ات*
بمب بیهوشی همه جا پخش شد اما ما چون ماسک های مخصوص زدیم بیهوش نمیشیم و یک سری عینک های مخصوص هم زدیم که بتونیم راهمون رو ببینیم
همه بیهوش شده بودن پس کار راحتر شد من و چان، احمق هیکلیه و ۸ تا پسر بقیه رو بردیم سوار ماشین کردیم
یوهان هم همه ی دستگاه های موجود رو خاموش کرد و حافظشون رو پاک کرد
هانی هم بعد از انتشار بمب زودی اومد پیشم و چان رفت سوار ماشین شد یوهان هم باهامون اومد
۳تاییمون رفتیم پیش الماسا ی سری دستگاه های حسگر بود که یوهان همه رو غیر فعال کرد
من زودی رمز رو زدم و الماس ها رو بدون جعبشون بردیم و بعدش یوهان همه چی رو به روال اولش برگردوند
همگی سوار ماشین شدیم و چان شروع کرد رانندگی
ا.ت:ولی چجور شد که اینقدر راحت نقشه رو عملی کردیم شک دارم که داستان به اینجا خاتمه پیدا کنه
هانی:اره زودی تموم کردیم منم تعجب کردم چون راحتر از توقعاتمون بود
چان:خب نمیدونم منم احساس میکنم ی چیزی باقی مونده احساس میکنم تموم نکردیم
یوهان:چیزی مونده؟ تیشرتت رو جا انداختی؟اخه قراره چی باشه نقشه رو تموم کردیم رفت ۵ساله داریم کار میکنیم حرفه ای هستیم دیگه
*ویو هانی*
ا.ت با نگرانی داشت فکر میکرد که بعد از اینکه یوهان حرفاش رو گفت پوکر نگاش کرد
خیلی کم پیش بیاد ا.ت اینطور نگران بشه هروقت نگران میشد یا شک میکرد واقعا اتفاقی میوفتاد وقتی اینطور دیدمش جدی تر شدم
چان هم با عصبانیت به یوهان نگاه کرد
داشتیم دور میزدیم که یهو....
منتظر پارت بعدی باشید
پایان پارت۶
#بی_تی_اس
#BTS
#ارمی
#ARMY
#رمان_از_بی_تی_اس
#ROMAN_OF_BTS
#چا_اون_وو
#cha_eun_woo
#فیک
#fake
#وانشات
#vanshat
۳.۲k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.