پارت اخر و الان میزام
خیانت
Part:15
دکتر:۱.....۲....۳شک
پرستار:برنگشت
دکتر:برید کنار ماساژ قلبی میدم
پرستار رفت کنار
دکتر شروع به ماساژ قلبی کرد
دکتر:یالا دختر برگرد ....
پرستار:دکتر ۶ دقیقه شده
دکتر:نه نمیشه اون جوونه
انترن:دکتر
دکتر:باشه بنویس
انترن:باشه
دکتر:مین یونا........۲۵ ساله.......در تاریخ ۱۷ سپتامبر ۲۰۲۳...ساعت ۱ و ۴۰ دقیقه نیمه شب...بر اثر تصادف در گذشت
راوی:
دکتر زیرفوت نامه رو امضا کرد و از اتاق زد بیرون .....
کوک و سایان و تهیونگ جلوش ظاهر شدن
سایان:حالش چطوره
تهیونگ:حال همسرم چطوره
دکتر شروع کرد اینگلیسی توضیح دادن
دکتر:متاسفم ما تمام کار هارو کردیم.....غم آخرتون باشه
و با قدم های آروم اونجا رو ترک کرد......
سایان و تهیونگ با گریه سمت اتاق برگشتن که دیدن پرستارا دارن ملحفه سفید رو روی یونا میندازن......
کوک بغض کرده سایان رو بغل کرده بود
جنازه یونا که روپوش سفیدش رو روش انداخته بودن رو از اتاق بیرون آوردن.....و سمت سردخونه میخواستن ببرن که....... تهیونگ جلوشون رو گرفت و اون ملحفه سفید رو روی صورت یونا برداشت .....با دیدن صورت بی روح یونا اشکاش قطره قطره اومدن.......دستش رو سمت صورت یونا برد و شروع کرد لمس کردنش
تهیونگ:یونا .....این قرارمون نبود منو ببخش یونا متاسفم...
پرستارا تهیونگ رو جدا کردن و یونا رو به سردخونه بردن
*چند روز بعد :
تهیونگ ویو:
بخاطر مشکلات سفری که داشتیم
مجوز اینکه یونا رو به کره برگردونیم نداشتیم مجبور شدیم اینجا خاکش
کنیم یه مراسم سوت و کوک که فقط منو کوک و سایان بودیم......یونا ....واقعا متاسفم بخاطر کاری که کردم
سایان و کوک به ویژه خودم داغون شدیم...
کوک و سایان رو به هزار دلیل برگردوندم کره اولش سایان برام قیافه میگرفت
حقم داشت تقصیر خودم بود...
من همه چیز رو خراب کردم و زندگیم رو به آتیش کشوندم....و همونطور که حقم بود مجازات شدم......تو منو با نبودنت مجازات کردی.......بازم نگاهی به قبر یونا کردم و اشکام روپاک کردم.....
Part:15
دکتر:۱.....۲....۳شک
پرستار:برنگشت
دکتر:برید کنار ماساژ قلبی میدم
پرستار رفت کنار
دکتر شروع به ماساژ قلبی کرد
دکتر:یالا دختر برگرد ....
پرستار:دکتر ۶ دقیقه شده
دکتر:نه نمیشه اون جوونه
انترن:دکتر
دکتر:باشه بنویس
انترن:باشه
دکتر:مین یونا........۲۵ ساله.......در تاریخ ۱۷ سپتامبر ۲۰۲۳...ساعت ۱ و ۴۰ دقیقه نیمه شب...بر اثر تصادف در گذشت
راوی:
دکتر زیرفوت نامه رو امضا کرد و از اتاق زد بیرون .....
کوک و سایان و تهیونگ جلوش ظاهر شدن
سایان:حالش چطوره
تهیونگ:حال همسرم چطوره
دکتر شروع کرد اینگلیسی توضیح دادن
دکتر:متاسفم ما تمام کار هارو کردیم.....غم آخرتون باشه
و با قدم های آروم اونجا رو ترک کرد......
سایان و تهیونگ با گریه سمت اتاق برگشتن که دیدن پرستارا دارن ملحفه سفید رو روی یونا میندازن......
کوک بغض کرده سایان رو بغل کرده بود
جنازه یونا که روپوش سفیدش رو روش انداخته بودن رو از اتاق بیرون آوردن.....و سمت سردخونه میخواستن ببرن که....... تهیونگ جلوشون رو گرفت و اون ملحفه سفید رو روی صورت یونا برداشت .....با دیدن صورت بی روح یونا اشکاش قطره قطره اومدن.......دستش رو سمت صورت یونا برد و شروع کرد لمس کردنش
تهیونگ:یونا .....این قرارمون نبود منو ببخش یونا متاسفم...
پرستارا تهیونگ رو جدا کردن و یونا رو به سردخونه بردن
*چند روز بعد :
تهیونگ ویو:
بخاطر مشکلات سفری که داشتیم
مجوز اینکه یونا رو به کره برگردونیم نداشتیم مجبور شدیم اینجا خاکش
کنیم یه مراسم سوت و کوک که فقط منو کوک و سایان بودیم......یونا ....واقعا متاسفم بخاطر کاری که کردم
سایان و کوک به ویژه خودم داغون شدیم...
کوک و سایان رو به هزار دلیل برگردوندم کره اولش سایان برام قیافه میگرفت
حقم داشت تقصیر خودم بود...
من همه چیز رو خراب کردم و زندگیم رو به آتیش کشوندم....و همونطور که حقم بود مجازات شدم......تو منو با نبودنت مجازات کردی.......بازم نگاهی به قبر یونا کردم و اشکام روپاک کردم.....
۶.۴k
۲۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.