کتاب مرگ
کتاب مرگ
شخصیت ها
پارک جونگ هیون :نقش اصلی پسر
کیم رونا : نقص اصلی دختر
پارت اول
داستان از اونجایی شروع شد که من کیم رونا خودکشی کردم من به شدت ناراحت و عصبی بودم توی خودم گم بودم تصمیم گرفتم بمیرم اما نه مرگ عادی دردناک ترین مرگ وقتی خودکشی کردم دیدم فقط من نبودم و صد ها نفر دیگه هم بودن این باعث شد احساس تنهایی نکنم یه پسر جلوم بود اما اون خودکشی نکرده بود و یه پسر پولدار بود که خیلی شاد به نظر میومد ازش پرسیدم چرا خودکشی کردی گفت سلام من پارک جونگ هیون هستم و من خودکشی نکردم منو کشتن وقتی اینو فهمیدم سریع ازش فاصله گرفتم وقتی به بخش ورودی دنیای جدید رسیدم برخلاف بقیه منو راه ندادن و گفتن تو نباید اینجا باشی تو هنوز زنده ای به اون پسر پولدار خوشحال هم همینو گفتن اون فرشته ی اونجا به من گفت شما دوتا فرصت دارید تا دوباره به دنیا برگردین همو پیدا کنید و گرنه به جهنم میرید باید همو پیدا کنید بعد به دنبال کتاب مرگ برید و اسم خودت رو پاک کنید تا زنده بمونید و گرنه ...... ازش پرسیدم چرا جهنم گفت چون تو فقط خودکشی کردی و این نتیجه ی خیلی دردناکی برات به همراه خواهد داشت یه دفعه خودم رو روی تخت بیمارستان دیدم صدای اون مرد هنوزم توی گوشم میپیچید مخصوصا اون حرفش فقط تو خودکشی کردی باعث شد بخوام اون پسر رو پیدا کنم و بفمم چرا باید زنده بمونم اون پسر با اینکه با من متفاوت بود و تا حالا ندیده بودمش ازش خوشم اومده بود انگار که قبلا دیدمش که یدفعه یاد حرف فرشته افتادم که سرنوشت ما به هم گره خورده و ما بار ها توی زندگی های قبلیمون همو دیدیم و شاید برای همین برای من اشناست پس از فرشته پرسیدم توی زندگی قبلی ما چه اتفاقی افتاده اون جواب نداد فقط گفت وقتی اون کتاب رو پیدا کنید همه چیو میفهمید فقط همیشه مراقب پشت سرت باش یدفهه پشت سرم رو نگاه کردم یه سایه ی ترسناک بود جیغ زدم پارک جونگ هیون اومده بود ازش پرسیدم اون چیه و کاملا بیهوش شدم که ................. پایان
پارت بعدی رو بزارم یا نه
شخصیت ها
پارک جونگ هیون :نقش اصلی پسر
کیم رونا : نقص اصلی دختر
پارت اول
داستان از اونجایی شروع شد که من کیم رونا خودکشی کردم من به شدت ناراحت و عصبی بودم توی خودم گم بودم تصمیم گرفتم بمیرم اما نه مرگ عادی دردناک ترین مرگ وقتی خودکشی کردم دیدم فقط من نبودم و صد ها نفر دیگه هم بودن این باعث شد احساس تنهایی نکنم یه پسر جلوم بود اما اون خودکشی نکرده بود و یه پسر پولدار بود که خیلی شاد به نظر میومد ازش پرسیدم چرا خودکشی کردی گفت سلام من پارک جونگ هیون هستم و من خودکشی نکردم منو کشتن وقتی اینو فهمیدم سریع ازش فاصله گرفتم وقتی به بخش ورودی دنیای جدید رسیدم برخلاف بقیه منو راه ندادن و گفتن تو نباید اینجا باشی تو هنوز زنده ای به اون پسر پولدار خوشحال هم همینو گفتن اون فرشته ی اونجا به من گفت شما دوتا فرصت دارید تا دوباره به دنیا برگردین همو پیدا کنید و گرنه به جهنم میرید باید همو پیدا کنید بعد به دنبال کتاب مرگ برید و اسم خودت رو پاک کنید تا زنده بمونید و گرنه ...... ازش پرسیدم چرا جهنم گفت چون تو فقط خودکشی کردی و این نتیجه ی خیلی دردناکی برات به همراه خواهد داشت یه دفعه خودم رو روی تخت بیمارستان دیدم صدای اون مرد هنوزم توی گوشم میپیچید مخصوصا اون حرفش فقط تو خودکشی کردی باعث شد بخوام اون پسر رو پیدا کنم و بفمم چرا باید زنده بمونم اون پسر با اینکه با من متفاوت بود و تا حالا ندیده بودمش ازش خوشم اومده بود انگار که قبلا دیدمش که یدفعه یاد حرف فرشته افتادم که سرنوشت ما به هم گره خورده و ما بار ها توی زندگی های قبلیمون همو دیدیم و شاید برای همین برای من اشناست پس از فرشته پرسیدم توی زندگی قبلی ما چه اتفاقی افتاده اون جواب نداد فقط گفت وقتی اون کتاب رو پیدا کنید همه چیو میفهمید فقط همیشه مراقب پشت سرت باش یدفهه پشت سرم رو نگاه کردم یه سایه ی ترسناک بود جیغ زدم پارک جونگ هیون اومده بود ازش پرسیدم اون چیه و کاملا بیهوش شدم که ................. پایان
پارت بعدی رو بزارم یا نه
۱۲.۰k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.