عشق مافیایی من پارت15
[2 فوریه پاریس فرانسه]
(ا.ت ویو)
_اه کوچولو من کی به دنیا میایی تا مامان برگرده سر کارش (وقتی با لبخند نرم روی صندلی کنار شومینه رو به روی پنجره شیشه ای بزرگ پزیرایی که حیاط سفید که با برف پوشیده شده بود رو نگاه می کرد داشت با شکم بر امدش حرف می زد....اه ...اره ا.ت حا*مله س و الان شک*مش 8 ماهه اون روز وقتی برگشت کره بعد سه هفته فهمید که
حا*مله س با اینکه میخواست س*قط ش کنه اما حس مادرانش این اجازه رو بهش نداد ...و بعد دو ماه یه پسر پیدا شد که ادعا می کرد پسر معشو*قه پدر شه یعنی کیم پدر ا.ت
ا.ت خواست بک*شتش اما اون پسر با مدرک دی ان ای ثابت کرد که برادر ا.ت ا.ت و سوا باور شون نمی شد پدر شون قبل مادرش بایه کی دیگه بوده و تازه یه پسر هم داره اون هم وقتی مادرش مر*ده بود تازه فهمیده بود که پسر اقای کیم
بعد این که با این موضوع کنار اومدن ا.ت میدونست که با این بچه نمیتونه کاری کنه پس باند مافیا رو به برادر ناتنی بزرگ ترش سپرد و خودش به پاریس رفت و سوا هم پیش برادرش موند اما اوه اون پسر زیادی مهربون بود و ا.ت واقعا با اینکه تازه اون رو شناخته بودن اما دوسش داشتن اون مثل یه برادر بزرگ تر و البته یه پدر بود براشون و همیشه مراقبشون بود و این ا.ت و سوا رو خوشحال می کرد و بهشون حس پدرشون رو میداد .....)
(ا.ت با صدای زنگ گوشیش به خودش اومد)
_اخی این باز نگرانم شده(لبخند)
_الو
~سلام خوشگلم
_اه کیم تهیونگ باز نگرانم شده
~من نگران نباشم کی باشه چیکار میکنی
_اه درسته درسته اوپا مث همیشه نشستم
~ا.ت عزیزم نمیخوای بر گردی من اینجا بهتر ازت مراقبت می کنم
_ااااا اوپااا بازم بحث همیشگی من که گقتم تا بچه به دنیا نیاد بر نمیگردم تازه شاید اصن بر نگردم
~اه ا.ت دخترم این کارو نکن من میخوام پیش ما باشی وقتی اون کوچو لو به دنیا میاد
_اه پدر چشم ببینم چی میشه(با خنده)
~ای شیطون(خنده) خب باید برم کار دارم میدونی که
_اره اره
~پس مراقب خودت باش و همینطور او کوچولو
_همچنین بای
_اه ته چرا اینقد خوبی تو(لبخند) اه باز گشتم شد بچه بهتره اینقد نخوری فرم اندامم بهم میخوره ای بابا
(بعد شام)
(پاشدم رفتم تو اتاقم ساعت ده بود یکم گوشی نگاه کردم و بعد خوابیدم)
........
(ا.ت ویو)
_اه کوچولو من کی به دنیا میایی تا مامان برگرده سر کارش (وقتی با لبخند نرم روی صندلی کنار شومینه رو به روی پنجره شیشه ای بزرگ پزیرایی که حیاط سفید که با برف پوشیده شده بود رو نگاه می کرد داشت با شکم بر امدش حرف می زد....اه ...اره ا.ت حا*مله س و الان شک*مش 8 ماهه اون روز وقتی برگشت کره بعد سه هفته فهمید که
حا*مله س با اینکه میخواست س*قط ش کنه اما حس مادرانش این اجازه رو بهش نداد ...و بعد دو ماه یه پسر پیدا شد که ادعا می کرد پسر معشو*قه پدر شه یعنی کیم پدر ا.ت
ا.ت خواست بک*شتش اما اون پسر با مدرک دی ان ای ثابت کرد که برادر ا.ت ا.ت و سوا باور شون نمی شد پدر شون قبل مادرش بایه کی دیگه بوده و تازه یه پسر هم داره اون هم وقتی مادرش مر*ده بود تازه فهمیده بود که پسر اقای کیم
بعد این که با این موضوع کنار اومدن ا.ت میدونست که با این بچه نمیتونه کاری کنه پس باند مافیا رو به برادر ناتنی بزرگ ترش سپرد و خودش به پاریس رفت و سوا هم پیش برادرش موند اما اوه اون پسر زیادی مهربون بود و ا.ت واقعا با اینکه تازه اون رو شناخته بودن اما دوسش داشتن اون مثل یه برادر بزرگ تر و البته یه پدر بود براشون و همیشه مراقبشون بود و این ا.ت و سوا رو خوشحال می کرد و بهشون حس پدرشون رو میداد .....)
(ا.ت با صدای زنگ گوشیش به خودش اومد)
_اخی این باز نگرانم شده(لبخند)
_الو
~سلام خوشگلم
_اه کیم تهیونگ باز نگرانم شده
~من نگران نباشم کی باشه چیکار میکنی
_اه درسته درسته اوپا مث همیشه نشستم
~ا.ت عزیزم نمیخوای بر گردی من اینجا بهتر ازت مراقبت می کنم
_ااااا اوپااا بازم بحث همیشگی من که گقتم تا بچه به دنیا نیاد بر نمیگردم تازه شاید اصن بر نگردم
~اه ا.ت دخترم این کارو نکن من میخوام پیش ما باشی وقتی اون کوچو لو به دنیا میاد
_اه پدر چشم ببینم چی میشه(با خنده)
~ای شیطون(خنده) خب باید برم کار دارم میدونی که
_اره اره
~پس مراقب خودت باش و همینطور او کوچولو
_همچنین بای
_اه ته چرا اینقد خوبی تو(لبخند) اه باز گشتم شد بچه بهتره اینقد نخوری فرم اندامم بهم میخوره ای بابا
(بعد شام)
(پاشدم رفتم تو اتاقم ساعت ده بود یکم گوشی نگاه کردم و بعد خوابیدم)
........
۲۵.۱k
۱۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.