شوهر سخت گیر من فصل دوم پارت 32
شوهر سخت گیر من فصل دوم
ᴸᵃᵈʸ-ʲᵉᵒⁿʲᵏ
ᴾᵃʳᵗ:³²
ا.ت:
یدفعه دلم افتاد فکردم جیسون رو جنی
برده اگه برده بود همه نقشم بهم میخورد
اوف از دست جونگ کوک دنبال فرصته
من از دستش چیکار کنم بخدا رفته شب
مادرشم بیدار کرده خنده ام میاد از دست
جونگ کوک ولی خوبه دارمش عاشقشم
حتی با گند کاریاش خیلی بامزه و باحاله
اون لبخندش منو از حال میبره گوش
شیطان کر اگه یه روز جونگ کوک نباشه
من میرم بدون اون نمیتونم کاش یکم
زودتر اون جنی بره تا امشب از زندگی
مون پاکش میکنم
کوک« خوب حالا بیا بغلم باهم بخوابیم
ا.ت« برو بابا من دیگه خوابم نمیبره
کوک« بیایی بغل من حتما خوابت میبره
ا.ت« من تو بغل تو نمیخوابم
کوک« هننن بزار نشونت بدم
ا.ت« نه نمیخاد من نمیخوام نشون بدی
جون کوک از تخت بلند شد
ا.ت« داری چیکار میکنی
کوک« میخام بغلت کنم با هم بخوابیم
ا.ت« نه نیا دیگه نزدیک نیا نمیخوام
جونگ کوک همینطوری نزدیک میومد
من دویدم که گیرم انداخت و براید
استایل بغلم کرد
ا.ت« میگم نمیخام
کوک« ساکت شو مگه دست توئه
ا.ت« اره
کوک« الان که نیست
منو رو تخت گذاشت و دراز کشید
ا.ت« تو عجب مرد زورگویی هستی
روم خیمه زد
کوک« من زور گو ام
ا.ت« نه پس عمم
سر شو نزدیک کرد و لب**اشو رو
لب**ام گذاشت و منو بوسید منم
دستامو روی گردنش گذاشتم و بو**سه
رو بیشتر ادامه دادم که اونم وحشی تر
شد دیگه نفس کنم اوردم دستامو از
گردنش اوردم پایین و با دستام شونه
هاشو هول دادم ولی زورش زیاد بود
دستاشو دور کمرم حلقه کرد دیگه تقلایی
نکردم و دوباره دستامو دور گردنش حلقه
کردم و بو**سه رو ادامه دادیم که یهو.....
یکم کرم دارم تو اول این پستو لایک
کن بعد برو بعدی رو بخون تو پارت
بعدی متوجه میشی که چیشد وای نه
شاید شلیک شده به خونه شون
#فیک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
#سناریو
#اسمات
#وانشات
ᴸᵃᵈʸ-ʲᵉᵒⁿʲᵏ
ᴾᵃʳᵗ:³²
ا.ت:
یدفعه دلم افتاد فکردم جیسون رو جنی
برده اگه برده بود همه نقشم بهم میخورد
اوف از دست جونگ کوک دنبال فرصته
من از دستش چیکار کنم بخدا رفته شب
مادرشم بیدار کرده خنده ام میاد از دست
جونگ کوک ولی خوبه دارمش عاشقشم
حتی با گند کاریاش خیلی بامزه و باحاله
اون لبخندش منو از حال میبره گوش
شیطان کر اگه یه روز جونگ کوک نباشه
من میرم بدون اون نمیتونم کاش یکم
زودتر اون جنی بره تا امشب از زندگی
مون پاکش میکنم
کوک« خوب حالا بیا بغلم باهم بخوابیم
ا.ت« برو بابا من دیگه خوابم نمیبره
کوک« بیایی بغل من حتما خوابت میبره
ا.ت« من تو بغل تو نمیخوابم
کوک« هننن بزار نشونت بدم
ا.ت« نه نمیخاد من نمیخوام نشون بدی
جون کوک از تخت بلند شد
ا.ت« داری چیکار میکنی
کوک« میخام بغلت کنم با هم بخوابیم
ا.ت« نه نیا دیگه نزدیک نیا نمیخوام
جونگ کوک همینطوری نزدیک میومد
من دویدم که گیرم انداخت و براید
استایل بغلم کرد
ا.ت« میگم نمیخام
کوک« ساکت شو مگه دست توئه
ا.ت« اره
کوک« الان که نیست
منو رو تخت گذاشت و دراز کشید
ا.ت« تو عجب مرد زورگویی هستی
روم خیمه زد
کوک« من زور گو ام
ا.ت« نه پس عمم
سر شو نزدیک کرد و لب**اشو رو
لب**ام گذاشت و منو بوسید منم
دستامو روی گردنش گذاشتم و بو**سه
رو بیشتر ادامه دادم که اونم وحشی تر
شد دیگه نفس کنم اوردم دستامو از
گردنش اوردم پایین و با دستام شونه
هاشو هول دادم ولی زورش زیاد بود
دستاشو دور کمرم حلقه کرد دیگه تقلایی
نکردم و دوباره دستامو دور گردنش حلقه
کردم و بو**سه رو ادامه دادیم که یهو.....
یکم کرم دارم تو اول این پستو لایک
کن بعد برو بعدی رو بخون تو پارت
بعدی متوجه میشی که چیشد وای نه
شاید شلیک شده به خونه شون
#فیک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
#سناریو
#اسمات
#وانشات
۵۸.۵k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.