پارت ۱۸
پارت ۱۸
سودا:پاشین آماده شین الان میان
سادیا دستمو گرفت و برد توی اتاق در کمد و باز کرد ی لباس انتخاب کرد ک قهوایی رنگ بود
سادیا:اینو بپوش خیلی قشنگه منو سودا هم قراره لباس ست صورتیمون بپوشیم آماده الان میام یکم آرایشت کنم
تا خاستم بگم آرایش نمیخام از اتاق زد بیرون وقتی پوشیدم خدمو توی آینه نگا کردم
ستین:کجاش قشنگه آخه این شبیه ع/ن@ شدم قهوه ایی آخه هوففف
از اتاق زدم بیرون دوتاشون آماده شده بودن ک پسرا اومدن سادیا دوید طرف منو هول داد داخل اتاق سودا درو باز کرد و شروع کرد ب سلام و احوال پرسی
ستین:چیکار میکنی عه؟!
سادیا:آرایش..
ستین:نمیخام عه
سادیا:کوچولو...کم..تولوخدا
ستین:نکن عه باش زیاد آرایشم کنی با پشت دست میخوره توی دهنت خدتو چرا اینقد آرایش کردی برو کمش کن عه
سادیا:باش
چند دقیقه طول کشید تا تموم دوتایی زدیم بیرون از اتاق
سادیا:سلام داداشا و عشقم
ستین:سلام خیلی خوش اومدید سودا چرا نشستی میزو بچین
رهام:سلام خوشگم سلام آبجی
امیر:سلام آبجی بهتری میشه من کمک کنم میزو بچینیم
سودا:زحمت نمیدم ولی چون خدتون میگین باش
میلاد:سلام
رهام:سادیا ما هم بریم کمک(چشمک)
بچ ها رفتن
ستین:خوبی؟!میلاد هستی شما
میلاد:ممنون خدمم
ستین:خوشبختم منم اسمم ستینه میگفتم از قبل بیهوش شدنم تا بعد عمل کنارم بودین
میلاد:بعله خدت خاستی
ستین:من؟!
میلاد:ارع بایدم یادت نیاد ب هر حال خاست خدمم بود
ویوی سودا
ب محض رسیدن توی آشپز خونه بغلم گرفت و شروع ب هق هق کردن افتاد
امیر:تو رو خدا سودا تو رو خدا تنام نزار (گریع)
سرشو نوازش کردم
سودا:من هستم کنارت تا آخرش برام سخت بود ولی کنار اومدم امیر دارن میان
از بغلم زد بیرون رهام و سادیا اومدن
رهام:آبجی بخدا کنار هم بمونید باشه
ی دستشو انداخت دور گردنه سادیا
سادیا:دادا خوبی باز چی گفته ک چشات تر شده بزنم لهش کنم دادا
امیر:خوبم...باهام آشتی کرد...اشک شوقه
رهام:عه پس خوبه
سادیا:بد نشه تناشون گذاشتیم
امیر:ن بابا ب میلاد سپردیم فقط سوالاشو ج بده
سودا:پسر بدی نیستا
رهام:والا ما ک دو روزه شناختیمش نمیشه غیبتش کرد
سادیا:الاغا میزو زود تر بچینین چیکار پسر مردم دارین
امیر:وا ستین خاهرمونه ها الکی الکی ک نمیشه دست پسر مردم داد
سودا:رامتین چی چرا ستینو الکی الکی شد دست اون بدین
رهام:عه اسمشو نیار دیگ خب تمومه صداشون بزنم
سادیا:اره عشقم
سودا:پاشین آماده شین الان میان
سادیا دستمو گرفت و برد توی اتاق در کمد و باز کرد ی لباس انتخاب کرد ک قهوایی رنگ بود
سادیا:اینو بپوش خیلی قشنگه منو سودا هم قراره لباس ست صورتیمون بپوشیم آماده الان میام یکم آرایشت کنم
تا خاستم بگم آرایش نمیخام از اتاق زد بیرون وقتی پوشیدم خدمو توی آینه نگا کردم
ستین:کجاش قشنگه آخه این شبیه ع/ن@ شدم قهوه ایی آخه هوففف
از اتاق زدم بیرون دوتاشون آماده شده بودن ک پسرا اومدن سادیا دوید طرف منو هول داد داخل اتاق سودا درو باز کرد و شروع کرد ب سلام و احوال پرسی
ستین:چیکار میکنی عه؟!
سادیا:آرایش..
ستین:نمیخام عه
سادیا:کوچولو...کم..تولوخدا
ستین:نکن عه باش زیاد آرایشم کنی با پشت دست میخوره توی دهنت خدتو چرا اینقد آرایش کردی برو کمش کن عه
سادیا:باش
چند دقیقه طول کشید تا تموم دوتایی زدیم بیرون از اتاق
سادیا:سلام داداشا و عشقم
ستین:سلام خیلی خوش اومدید سودا چرا نشستی میزو بچین
رهام:سلام خوشگم سلام آبجی
امیر:سلام آبجی بهتری میشه من کمک کنم میزو بچینیم
سودا:زحمت نمیدم ولی چون خدتون میگین باش
میلاد:سلام
رهام:سادیا ما هم بریم کمک(چشمک)
بچ ها رفتن
ستین:خوبی؟!میلاد هستی شما
میلاد:ممنون خدمم
ستین:خوشبختم منم اسمم ستینه میگفتم از قبل بیهوش شدنم تا بعد عمل کنارم بودین
میلاد:بعله خدت خاستی
ستین:من؟!
میلاد:ارع بایدم یادت نیاد ب هر حال خاست خدمم بود
ویوی سودا
ب محض رسیدن توی آشپز خونه بغلم گرفت و شروع ب هق هق کردن افتاد
امیر:تو رو خدا سودا تو رو خدا تنام نزار (گریع)
سرشو نوازش کردم
سودا:من هستم کنارت تا آخرش برام سخت بود ولی کنار اومدم امیر دارن میان
از بغلم زد بیرون رهام و سادیا اومدن
رهام:آبجی بخدا کنار هم بمونید باشه
ی دستشو انداخت دور گردنه سادیا
سادیا:دادا خوبی باز چی گفته ک چشات تر شده بزنم لهش کنم دادا
امیر:خوبم...باهام آشتی کرد...اشک شوقه
رهام:عه پس خوبه
سادیا:بد نشه تناشون گذاشتیم
امیر:ن بابا ب میلاد سپردیم فقط سوالاشو ج بده
سودا:پسر بدی نیستا
رهام:والا ما ک دو روزه شناختیمش نمیشه غیبتش کرد
سادیا:الاغا میزو زود تر بچینین چیکار پسر مردم دارین
امیر:وا ستین خاهرمونه ها الکی الکی ک نمیشه دست پسر مردم داد
سودا:رامتین چی چرا ستینو الکی الکی شد دست اون بدین
رهام:عه اسمشو نیار دیگ خب تمومه صداشون بزنم
سادیا:اره عشقم
۱.۲k
۲۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.