@rose scenario
تو داری توی کتابخونه دانشگاه کتاب میخونی همونطوری که داشتی کتابت رو ورق میزدی ، صدای چند نفر رو شنیدی که وارد کتابخونه شدن زیر چشمی نگاهی کردی و فهمیدی که اونا پسرای باشگاه ورزشی دانشگاهتن اونا معمولا پرسر و صدا و رو اعصابن.
بجز یک نفرشون بقیه پسرا از کنارت رد شدن اون یه دستشو روی میز گذاشت و منتظر موند تا نگاهش کنی وقتی دیدی نمیره سرتو بلند کردی و بهش نگاه کردی موهای سیاه چشمهای زمردی گیرا و قد خیلی بلندی داشت.
همینطور که به صندلی رو سمت خودش میکشید گفت: هی من تا حالا تو رو جایی ندیدم؟
سرت رو تکون دادی و گفتی "نه" لبخند بزرگی روی لباش نشست و گفت: نه، نه من قبلا تو رو دیدم
سرش رو کج کرد و خیلی دقیق به صورتت خیره شد. تو همون دختر خوشگله ای که سر زنگ ریاضی پشت سرم میشینه
اخم کردی و گفتی هی من اسم دارم
در حالی که گوشیش رو در میاورد :گفت: "میدونم" بعد چشمکی زد و گفت:
قطعا شماره هم داری دیگه مگه نه؟
بجز یک نفرشون بقیه پسرا از کنارت رد شدن اون یه دستشو روی میز گذاشت و منتظر موند تا نگاهش کنی وقتی دیدی نمیره سرتو بلند کردی و بهش نگاه کردی موهای سیاه چشمهای زمردی گیرا و قد خیلی بلندی داشت.
همینطور که به صندلی رو سمت خودش میکشید گفت: هی من تا حالا تو رو جایی ندیدم؟
سرت رو تکون دادی و گفتی "نه" لبخند بزرگی روی لباش نشست و گفت: نه، نه من قبلا تو رو دیدم
سرش رو کج کرد و خیلی دقیق به صورتت خیره شد. تو همون دختر خوشگله ای که سر زنگ ریاضی پشت سرم میشینه
اخم کردی و گفتی هی من اسم دارم
در حالی که گوشیش رو در میاورد :گفت: "میدونم" بعد چشمکی زد و گفت:
قطعا شماره هم داری دیگه مگه نه؟
۶۱۱
۰۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.