پارت۴
وقتی بیدار شدیم دیدیم که صاحبخونم اومده داره خونه رو بررسی میکنه-
نگاه به ساعت کردم دیدم ساعت نه و نیمه-
نگاه کردم دیدم رو یوجونم پس یدونه زدم تو گوش یوجون و پاشدم-
جانم چیشده آجوشی
آجوشی:اومدم ببینم سر و وضع خونه چطوره مثل اینکه شما سرتون بیشتر شلوغ بود
نه آجوشی اونی که تو فکر میکنی نیست
آجوشی:باشه باشه فقط خواستم بگم باید از این خونه بری
جانم؟برای چی؟
آجوشی:دخترم میخواد برگرده بعد خونه نداره گفتم این خونه رو بدم بهش
آخه من دارم اینجا زندگی میکنم
آجوشی:به من ربطی نداره تا یه ماه وقت داری
باشه-آروم-
آجوشی رفت-
یوجون:تبریک میگم
هعی..چقد زندگی ناعادلانه شده
به یوجون نگاه میکنم-
مگه نمیخواستی شنگول کنی؟
یوجون:راست میگی بریم بریم
چون لباسامونو عوض نکرده بودیم همونجوری داشتیم رفتیم-
چند تا مشروب خریدیم(کلاسشون بالا بود سوجو نخریدن😂)
نشستیم خوردیم-
چند ساعت بعد-
مردیم بریم دیگه
یوجون:موافقم
نمیخوایی که مست رانندگی کنی؟
یوجون:دو قدم راه که چیزی نیست
یا یوجوننن
یوجون:مواظبم قول میدم
باشه پس
سوار ماشین شدن که برگردن خونه-
توی راه دقیقا یه ماشین دیگه بودن که مثل جیمین و یوجون مست کرده بودن گفتن میخوان باهاشون مسابقه بدن ولی با اسرار های جیمین یوجون قبول نکرد ولی یوجون خیلی سریع داشت رانندگی میکرد و حواسش نبود خورد به یه تیر برق-
آدمایی که اونجا رد میشدن دورشون جمع شده بودن و به آمبولانس زنگ زدن-
خوشبختانه آمبولانس زود رسید و جفتشون رو بردن بیمارستان-
جیمین و یوجونو سپردن به شوگا-
شوگا گفت که یوجون الان بیهوشه الانا به هوش میاد و سرش یه شکستی جزعی داره کتفش و پاش شکسته
ولی گفت جیمین…
نگاه به ساعت کردم دیدم ساعت نه و نیمه-
نگاه کردم دیدم رو یوجونم پس یدونه زدم تو گوش یوجون و پاشدم-
جانم چیشده آجوشی
آجوشی:اومدم ببینم سر و وضع خونه چطوره مثل اینکه شما سرتون بیشتر شلوغ بود
نه آجوشی اونی که تو فکر میکنی نیست
آجوشی:باشه باشه فقط خواستم بگم باید از این خونه بری
جانم؟برای چی؟
آجوشی:دخترم میخواد برگرده بعد خونه نداره گفتم این خونه رو بدم بهش
آخه من دارم اینجا زندگی میکنم
آجوشی:به من ربطی نداره تا یه ماه وقت داری
باشه-آروم-
آجوشی رفت-
یوجون:تبریک میگم
هعی..چقد زندگی ناعادلانه شده
به یوجون نگاه میکنم-
مگه نمیخواستی شنگول کنی؟
یوجون:راست میگی بریم بریم
چون لباسامونو عوض نکرده بودیم همونجوری داشتیم رفتیم-
چند تا مشروب خریدیم(کلاسشون بالا بود سوجو نخریدن😂)
نشستیم خوردیم-
چند ساعت بعد-
مردیم بریم دیگه
یوجون:موافقم
نمیخوایی که مست رانندگی کنی؟
یوجون:دو قدم راه که چیزی نیست
یا یوجوننن
یوجون:مواظبم قول میدم
باشه پس
سوار ماشین شدن که برگردن خونه-
توی راه دقیقا یه ماشین دیگه بودن که مثل جیمین و یوجون مست کرده بودن گفتن میخوان باهاشون مسابقه بدن ولی با اسرار های جیمین یوجون قبول نکرد ولی یوجون خیلی سریع داشت رانندگی میکرد و حواسش نبود خورد به یه تیر برق-
آدمایی که اونجا رد میشدن دورشون جمع شده بودن و به آمبولانس زنگ زدن-
خوشبختانه آمبولانس زود رسید و جفتشون رو بردن بیمارستان-
جیمین و یوجونو سپردن به شوگا-
شوگا گفت که یوجون الان بیهوشه الانا به هوش میاد و سرش یه شکستی جزعی داره کتفش و پاش شکسته
ولی گفت جیمین…
۴۸۲
۱۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.