داستان درون و بیرون (پارت ³²)
داستان درون و بیرون (پارت ³²)
🔵🌌💙🌌💙🌌💙🌌🔵
افتادم زمین، لکه دستم رو به زمین فشار دادم، گفتم:(بیا بیرون چائو!) بیشتر دردم اومد لکه ام داشت بیشتر و بیشتر میشد، از خواب پریدم، همه گفتن:(به هوش اومد) گفتم:(چ... چی... چی شده؟) شدو بغلم کرد، گفت:(احتمال مرگت زیاد بود، همه نگران بودیم!) با صدای ضعیفی گفتم:(اگ....اگه.... اگه دارک نبود من مرده بودم!اون چرا داره بهم کمک میکنه؟) همه سکوت کردن، چیزی نگفتن،قَلط زدم و یه دفعه از تخت نزدیک بود بیفتم که ناکلز و سونیک داشتن منو میگرفتن، همزمان گفتن:(مراقب باش!) ولی کسی دستش به من نخورده بود
ادامه دارد....
#کمیک#رمان#داستان#سونیک#شدو#ناکلز#تیلز
🔵🌌💙🌌💙🌌💙🌌🔵
افتادم زمین، لکه دستم رو به زمین فشار دادم، گفتم:(بیا بیرون چائو!) بیشتر دردم اومد لکه ام داشت بیشتر و بیشتر میشد، از خواب پریدم، همه گفتن:(به هوش اومد) گفتم:(چ... چی... چی شده؟) شدو بغلم کرد، گفت:(احتمال مرگت زیاد بود، همه نگران بودیم!) با صدای ضعیفی گفتم:(اگ....اگه.... اگه دارک نبود من مرده بودم!اون چرا داره بهم کمک میکنه؟) همه سکوت کردن، چیزی نگفتن،قَلط زدم و یه دفعه از تخت نزدیک بود بیفتم که ناکلز و سونیک داشتن منو میگرفتن، همزمان گفتن:(مراقب باش!) ولی کسی دستش به من نخورده بود
ادامه دارد....
#کمیک#رمان#داستان#سونیک#شدو#ناکلز#تیلز
۱.۹k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.