پارت۸
تا این که به خونه ی جنگلی رسیدیم چون نمیتونستم پاشم اروم بلندش کردم و گذاشتمش سندلی بغلی در ماشین و باز کردم اومدم بیرون بعد اروم بغلش کردم و اوردمش بیرون به سمت خونه ی جنگلی رفتم وقتی واردش شدم لیا رو توی اتاق گذاشتم و رفتم بیرون تا به خدمتکارا بگم برامون غذا درست کنن رفتم توی اشپز خونه که
خدمتکار:ارباب چیزی میخواستید
_اره برای شام غذا درست کن
خدمتکار:چشم
درباره برگشتم توی اتاق رفتم کنار لیا دراز کشیدم و بغلش کردم اخه این دختره چرا انقدر کیوته داشتم به لیا فکر میکردم که خوابم برد
ویو لیا
اروم از خواب بیدار شدم دیدم هوسوک منو بغل کرده و اروم خوابیده چون دلم نیومد بیدارش کنم برای همین گذاشتم بخوابه اروم از بغلش بیرون اومدم و از اتاق خارج شدم فکر کنم اینجا همون خونه ی جنگلی بود همه جا پر از بادیگارد بود اروم رفتم توی خیاط پر از گل و گیاه بود رفتم روی چمنِ ها نشستم و به درخت تکیه دادم خیلی دلم میخواست برم خونه ولی نمیتونم داشتم به اینا فکر میکردم که صدای جیهوپ اومد
_چرا اینجا نشستی
+همین جوری
_چیزی شده انگار ناراحتی
+نه فقط یکم دلم برای خونه ام تنگ شده
_خوای بدونی چرا تو رو دزدیدم
+اوهوم میخوام بدونم
_خب من یه روز داشتم توی کتابخونه کتاب میخوندم که تو رو دیدم تو داشتی با هیونجین حرف میزدی و میخندیدی از اینکه داشتی باهاش حرف میزدی حسودیم میشد چون من دوست داشتم هنوزم دارم خیلی دلم میخواد تو هم منو دوست داشته باشی برای همین تو رو دزدیدم چون عاشقت بود الان اگه بخوای میتونی بری من جلوت و نمیگیرم فقط بدون من همیشه عاشقم میمونم حتا اگه دوسم نداشته باشه
+من الان واقعا نمیدونم چی بگم میتونی یکم بهم وقت بدی
_تا هر وقت بخوای میتونی فکر کنی من همیشه منتظرت میمونم حالا بیا بریم داخل هوا سرده سرما میخوری
+باشه
رفتیم داخل که خدمتکار اومد گفت غذا حاضره به سمت اشپز خونه رفتیم و روی سندلی ها نشستیم و شروع به خوردن غذا کردیم وقتی تموم شد از اشپز خونه بیرون اومدم و داشتم از پله ها بالا میرفتم که پام به لبه ی پله خورد و داشتم میوفتادم که یکی منو گرفت وقتی نگاه کردم هوسوک بود
_چرا مراقب خودت نیستی اخه
+ببخشید
_چرا مغذرت خواهی میکنی اشکالی نداره ولی مراقب باش
+باشه
_میخوای کجا بری
+میخواستم برم توی اتاق که لباسام و عوض کنم و بخوابم چرا میپورسی
_هیچی بیا بریم
از پله ها بالا رفتم نمیدونم چرا وقتی گرفتم قلبم شروع به تند زدن کرد وارد اتاق شدیم که گفت
_به بچه ها گفتم برات لباس بگیرن برو حموم بعدم بپوش
+باشه نمیخوای بری بیرون
_اره پس من دیگه رفتم
وقتی رفت بیرون یه سمت تخت رفتم پاکتا رو باز کردم که دیدم یه لباس توشِ لباس و برداشتم و رفتم حموم بعد از ۳۰ مین از حموم امدم بیرون لباسم و پوشیدم و موهام و شونه کردم موهام خیلی بلند بود باید یکم کوتاش میکردم موهام و بافتم و روی تخت دراز کشیدم با این که یکم پیش از خواب بیدار شدم ولی بازم خوابم میدومد پس اروم به خواب رفتم
ویو هوسوک
ادامه دارد
اسللاید ۲ لباس لیا
خدمتکار:ارباب چیزی میخواستید
_اره برای شام غذا درست کن
خدمتکار:چشم
درباره برگشتم توی اتاق رفتم کنار لیا دراز کشیدم و بغلش کردم اخه این دختره چرا انقدر کیوته داشتم به لیا فکر میکردم که خوابم برد
ویو لیا
اروم از خواب بیدار شدم دیدم هوسوک منو بغل کرده و اروم خوابیده چون دلم نیومد بیدارش کنم برای همین گذاشتم بخوابه اروم از بغلش بیرون اومدم و از اتاق خارج شدم فکر کنم اینجا همون خونه ی جنگلی بود همه جا پر از بادیگارد بود اروم رفتم توی خیاط پر از گل و گیاه بود رفتم روی چمنِ ها نشستم و به درخت تکیه دادم خیلی دلم میخواست برم خونه ولی نمیتونم داشتم به اینا فکر میکردم که صدای جیهوپ اومد
_چرا اینجا نشستی
+همین جوری
_چیزی شده انگار ناراحتی
+نه فقط یکم دلم برای خونه ام تنگ شده
_خوای بدونی چرا تو رو دزدیدم
+اوهوم میخوام بدونم
_خب من یه روز داشتم توی کتابخونه کتاب میخوندم که تو رو دیدم تو داشتی با هیونجین حرف میزدی و میخندیدی از اینکه داشتی باهاش حرف میزدی حسودیم میشد چون من دوست داشتم هنوزم دارم خیلی دلم میخواد تو هم منو دوست داشته باشی برای همین تو رو دزدیدم چون عاشقت بود الان اگه بخوای میتونی بری من جلوت و نمیگیرم فقط بدون من همیشه عاشقم میمونم حتا اگه دوسم نداشته باشه
+من الان واقعا نمیدونم چی بگم میتونی یکم بهم وقت بدی
_تا هر وقت بخوای میتونی فکر کنی من همیشه منتظرت میمونم حالا بیا بریم داخل هوا سرده سرما میخوری
+باشه
رفتیم داخل که خدمتکار اومد گفت غذا حاضره به سمت اشپز خونه رفتیم و روی سندلی ها نشستیم و شروع به خوردن غذا کردیم وقتی تموم شد از اشپز خونه بیرون اومدم و داشتم از پله ها بالا میرفتم که پام به لبه ی پله خورد و داشتم میوفتادم که یکی منو گرفت وقتی نگاه کردم هوسوک بود
_چرا مراقب خودت نیستی اخه
+ببخشید
_چرا مغذرت خواهی میکنی اشکالی نداره ولی مراقب باش
+باشه
_میخوای کجا بری
+میخواستم برم توی اتاق که لباسام و عوض کنم و بخوابم چرا میپورسی
_هیچی بیا بریم
از پله ها بالا رفتم نمیدونم چرا وقتی گرفتم قلبم شروع به تند زدن کرد وارد اتاق شدیم که گفت
_به بچه ها گفتم برات لباس بگیرن برو حموم بعدم بپوش
+باشه نمیخوای بری بیرون
_اره پس من دیگه رفتم
وقتی رفت بیرون یه سمت تخت رفتم پاکتا رو باز کردم که دیدم یه لباس توشِ لباس و برداشتم و رفتم حموم بعد از ۳۰ مین از حموم امدم بیرون لباسم و پوشیدم و موهام و شونه کردم موهام خیلی بلند بود باید یکم کوتاش میکردم موهام و بافتم و روی تخت دراز کشیدم با این که یکم پیش از خواب بیدار شدم ولی بازم خوابم میدومد پس اروم به خواب رفتم
ویو هوسوک
ادامه دارد
اسللاید ۲ لباس لیا
۳.۸k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.