عشق سیاه و سفید p2
عشق سیاه و سفید p2
رفتم کلی التماس به جونگ کوک کردم اما قبول نمیکرد .....
تا روز اعدام جی هون برادرم رسید وقتی رسیدم به چوبی که طناب دار بهش وصل بود زدم زیر گریه و همه چی دور سرم میچرخید
جونگ کوک هم اون طرف نشسته بود و پوز خنده رو لبش بود
با خودم زیر لب گفتم:ای مرتیکه عوضی چطور میشه مردن یکی جلوش انقدر لذت بخش باشه اون دل نداره
رفتم و یه گوشه وایسادم که جی هون با دستبند روی دستش و دونفر هم کنارش دارن میان سمت طناب دار رفتم سمت کوکی
سونگ مین:جونگ کوک توروخدا توروخدا هر کاری بگی برات میکنم ولی جی هون رو نزار بکشن لطفا من کسیو جز اون ندارم
جونگ کوک:مطمئنی کسی جز اون نداری
سونگ مین:اره ندارم لطفا اگه اونو بکشی
جونگ کوک:پس گفتی هر کاری بگم میکنی ها
سونگ مین:ارع هرکاری
جونگ کوک باشه من برادرتو میبخشم و تو هم باید به کاریی میگم بکنی
سونگ مین:باش باش
جونگ کوک:من الان برادرتو میبخشم و در عوضش تو باید چندتا امضا کنی
سونگ مین:باشه باش هرچی میخاد باش ولی اولش بگو دست نگهدارن
کوکی به اونها گفت دست نگه دارن میبخشمش و اونا هم جی هون رو به زندان متقل کردن
جونگ کوک:تا موقعی که کاریی که بهت گفتم انجام بدی برادرت تو زندان میمونه و برای فردا ساعت ۹ صبح بیا شرکت من تا کار ها رو انجام بدیم
سونگ مین: باشه
رفتم خونه چون نمیزاشتن جی هون رو ببینم رفتم با کلی فکر اینکه یعنی فردا چه کاری داره خابم برد
صبح با صدای الارام گوشی بیدار شدم بلند شدم یه لباس نارنجی کوتاه تا بالای ناف و یه شوال مشکی گشاد و کفش پاشنه بلند جلو بسته پوشیدم و به سمت شرکتش که از قبل ادرس رو بهم داده بود رفتم
رسیدم به شرکت رفتم بلا و به منشی گفتم با جناب جونگ کوک کار دارم خودشون میدونن
منشی:باش صبر کنین ....
جناب جئون یه خانمی به نام سونگ مین اومده و میگه با شما کار داره
جونگ کوک:بگو بیاد داخل
منشی:چشم.....میتونید برید داخل
رفت داخل وار اتاق شدم روی صندلی نشسته بود و پشتش به من بود وارد که شدم زیر لب گفتم:سلام
جونگ کوک:پس اومدی
با پوزخندی حرفاشو میزد
سونگ مین:اره چون قول دادم هر کاری بگی بکنم
جونگ کوک:بشین اینجا
رفتم و نشستم و چندتا برگه از توی کشوی میزش در اورد و گفت اینارا امضا کن
تا خوندم خشک زده بود چون نوشته بود باید به عنوان برده اون باشم
سونگ مین:چ....چی...؟باید برده تو بشم
جونگ کوک:خودت گفتی هرکاری بگی انجام میدی و تو از امروز برده من و تو خونه من میمونی و حق نداری بیای خونه خودت و براردرت رو ببینی
سونگ مین :اما برادرم......
جونگ کوک:اگه میخای برادرت زنده بمونه پس باید انجام بدی
با دستم خودکار رو برداشتم و زیر لب با خودم گفت ببخشید داداشی نمیتونم ببینمت باید برای نجاتت اینکارو میکردم همونجور که تو منو نجات....
رفتم کلی التماس به جونگ کوک کردم اما قبول نمیکرد .....
تا روز اعدام جی هون برادرم رسید وقتی رسیدم به چوبی که طناب دار بهش وصل بود زدم زیر گریه و همه چی دور سرم میچرخید
جونگ کوک هم اون طرف نشسته بود و پوز خنده رو لبش بود
با خودم زیر لب گفتم:ای مرتیکه عوضی چطور میشه مردن یکی جلوش انقدر لذت بخش باشه اون دل نداره
رفتم و یه گوشه وایسادم که جی هون با دستبند روی دستش و دونفر هم کنارش دارن میان سمت طناب دار رفتم سمت کوکی
سونگ مین:جونگ کوک توروخدا توروخدا هر کاری بگی برات میکنم ولی جی هون رو نزار بکشن لطفا من کسیو جز اون ندارم
جونگ کوک:مطمئنی کسی جز اون نداری
سونگ مین:اره ندارم لطفا اگه اونو بکشی
جونگ کوک:پس گفتی هر کاری بگم میکنی ها
سونگ مین:ارع هرکاری
جونگ کوک باشه من برادرتو میبخشم و تو هم باید به کاریی میگم بکنی
سونگ مین:باش باش
جونگ کوک:من الان برادرتو میبخشم و در عوضش تو باید چندتا امضا کنی
سونگ مین:باشه باش هرچی میخاد باش ولی اولش بگو دست نگهدارن
کوکی به اونها گفت دست نگه دارن میبخشمش و اونا هم جی هون رو به زندان متقل کردن
جونگ کوک:تا موقعی که کاریی که بهت گفتم انجام بدی برادرت تو زندان میمونه و برای فردا ساعت ۹ صبح بیا شرکت من تا کار ها رو انجام بدیم
سونگ مین: باشه
رفتم خونه چون نمیزاشتن جی هون رو ببینم رفتم با کلی فکر اینکه یعنی فردا چه کاری داره خابم برد
صبح با صدای الارام گوشی بیدار شدم بلند شدم یه لباس نارنجی کوتاه تا بالای ناف و یه شوال مشکی گشاد و کفش پاشنه بلند جلو بسته پوشیدم و به سمت شرکتش که از قبل ادرس رو بهم داده بود رفتم
رسیدم به شرکت رفتم بلا و به منشی گفتم با جناب جونگ کوک کار دارم خودشون میدونن
منشی:باش صبر کنین ....
جناب جئون یه خانمی به نام سونگ مین اومده و میگه با شما کار داره
جونگ کوک:بگو بیاد داخل
منشی:چشم.....میتونید برید داخل
رفت داخل وار اتاق شدم روی صندلی نشسته بود و پشتش به من بود وارد که شدم زیر لب گفتم:سلام
جونگ کوک:پس اومدی
با پوزخندی حرفاشو میزد
سونگ مین:اره چون قول دادم هر کاری بگی بکنم
جونگ کوک:بشین اینجا
رفتم و نشستم و چندتا برگه از توی کشوی میزش در اورد و گفت اینارا امضا کن
تا خوندم خشک زده بود چون نوشته بود باید به عنوان برده اون باشم
سونگ مین:چ....چی...؟باید برده تو بشم
جونگ کوک:خودت گفتی هرکاری بگی انجام میدی و تو از امروز برده من و تو خونه من میمونی و حق نداری بیای خونه خودت و براردرت رو ببینی
سونگ مین :اما برادرم......
جونگ کوک:اگه میخای برادرت زنده بمونه پس باید انجام بدی
با دستم خودکار رو برداشتم و زیر لب با خودم گفت ببخشید داداشی نمیتونم ببینمت باید برای نجاتت اینکارو میکردم همونجور که تو منو نجات....
۵۱.۲k
۲۴ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.