PART10
PART10
پرش زمانی به فردا صبح:
ویو لینا: با سردرد بیدار شدم که یهو یاد اتفاق دیشب افتادم ، صورتم مثل گچ شده بود
ولش
رفتم یه دوش بیست مینی گرفتم و کارامو انجام دادم و با حوله روی تخت نشستم و داشتم اب میخوردم که
ناخودآگاه اتفاقای دیشب رو مرور میکردم و لیوان افتاد زمین و بعد کوک اومد تو
منم بخاطر ترس از کوک افتادم روی شیشه خورده ها و پا و دستم زخمی شد
ویو کوک:
صبح بیدار شدم و دیدم لینا هنوز خوابه
پس رفتم صورتم رو شستمو شروع به صبحانه درست کردن کردم که صدای شکستن لیوان از اتاق لینا اومد پس سریع رفتم سمت اتاق و در رو باز کردم دیدم لیوان آب افتاده و به هزار تیکه تبدیل شده
چند ثانیه بعد لینا هم افتاد روی خورده ی شیشه و بدنش زخمی شد
کوک: خوبی؟
لینا : سمتم نیا
ادمین : کوک بدون توجه به حرفش رفت و براید استایل بقلش کرد و بردش طبقه ی پایین تا زخمشو ببنده
لینا ساکتِ ساکت بود که کوک گذاشتش روی مبل
کوک: تکون نخور میخوام زخماتو ببندم
لینا: نمیخواد( زیر لب)
کوک : چیزی گفتی؟(حالت خمار)
لینا:ن..ن.ه(لکنت)
ویو ادمین:
کوک پاهای لینا رو گذاشت روی پاش و باند پیچی کرد و با دست لینا هم همینطور
لینا:مرسی( اروم)
کوک(یه لبخند زد)
پایان این پارت
بچه ها واقعا به فکرم هیچی نمیرسه پارت بعد رو بزارم
لطفا یه راهنمایی کنید تو کامنتا
تنک:)
این پارت شرط نداره ولی شما هم لایک کنید و روح نباشید
ولی به احتمال زیاد اگه یکیتون بهم راهنمایی کنه پارت بعد رو چی بنویسم، امروز پارت ۱۱ هم میزارم🤍🖤
پرش زمانی به فردا صبح:
ویو لینا: با سردرد بیدار شدم که یهو یاد اتفاق دیشب افتادم ، صورتم مثل گچ شده بود
ولش
رفتم یه دوش بیست مینی گرفتم و کارامو انجام دادم و با حوله روی تخت نشستم و داشتم اب میخوردم که
ناخودآگاه اتفاقای دیشب رو مرور میکردم و لیوان افتاد زمین و بعد کوک اومد تو
منم بخاطر ترس از کوک افتادم روی شیشه خورده ها و پا و دستم زخمی شد
ویو کوک:
صبح بیدار شدم و دیدم لینا هنوز خوابه
پس رفتم صورتم رو شستمو شروع به صبحانه درست کردن کردم که صدای شکستن لیوان از اتاق لینا اومد پس سریع رفتم سمت اتاق و در رو باز کردم دیدم لیوان آب افتاده و به هزار تیکه تبدیل شده
چند ثانیه بعد لینا هم افتاد روی خورده ی شیشه و بدنش زخمی شد
کوک: خوبی؟
لینا : سمتم نیا
ادمین : کوک بدون توجه به حرفش رفت و براید استایل بقلش کرد و بردش طبقه ی پایین تا زخمشو ببنده
لینا ساکتِ ساکت بود که کوک گذاشتش روی مبل
کوک: تکون نخور میخوام زخماتو ببندم
لینا: نمیخواد( زیر لب)
کوک : چیزی گفتی؟(حالت خمار)
لینا:ن..ن.ه(لکنت)
ویو ادمین:
کوک پاهای لینا رو گذاشت روی پاش و باند پیچی کرد و با دست لینا هم همینطور
لینا:مرسی( اروم)
کوک(یه لبخند زد)
پایان این پارت
بچه ها واقعا به فکرم هیچی نمیرسه پارت بعد رو بزارم
لطفا یه راهنمایی کنید تو کامنتا
تنک:)
این پارت شرط نداره ولی شما هم لایک کنید و روح نباشید
ولی به احتمال زیاد اگه یکیتون بهم راهنمایی کنه پارت بعد رو چی بنویسم، امروز پارت ۱۱ هم میزارم🤍🖤
۶.۸k
۰۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.