خب خب همون تور که گفتم
خب خب همون تور که گفتم
اگه اسمم رو بگید پارت میدم
یکی گفت و من باید پارت بدم امااین پارت یک پارت بسیار طولانی میباشد^_^
___________________________
تاچیهارا:ام چویا....)
دازای وارد میشود
دازای:تاچیهارا گم شو بیرون
تاچیهارا:نمیخام مگه مال تو اینجا
دازای:گفتم بیرون)
دکتر وارد میشود
دکتر: هر دوتاتون بیرون
اصلا از بیمارستان برید بیرون
تاچیهارا:😐
دازای:😐
دازای:دکتر توچقدر دماغ مارو میسوزونی
دکتر:اینجا بیمارستان بیمار تو متب هستش شما ها بعد دارید دعوا میکنید
چویا:مممممم
(چویا داره جلو خندشومیگیره)
دکتر دست دازای و تاچیهارا رومیگیرد و بیرون میبرد
دکتر:شما دوتا دیگه حق ندارید
داخل برید فهمیدید
دازای:چی مگه میشه
تاچیهارا:دازای همش تقصیر توعه ها
دازای:ها حالا شد تقسیرمن
دکتر با لگد دازای تاچیهارو
بیرون انداخت
چویا تو اتاق غش کرد ازخنده
موری سان درو باز کرد ورفت داخل باخنده گفت
موری:سلام چویا جونم خوبی
چویا :بله
(چویا داره بلند میشه)
موری:بلند نشو حالت خوب نیست
چویا:ممنون قربان
آلیس میپره بغل چویا ومحکم بغلش میکنه
آلیس با گریه میگه:دلم برات 🤏شده بود
چویا :منم دلم برات تنگ شده بود عزیزم
موری داشت حسودی میکرد برای همین رفت و چویا آلیس
محکم بغل کرد و خندید
الیس:رینتارو نکن
چویا:ههههههه
بعد موری گفت:راستی چویا
کی مرخص میشی بامنو آلیس بریم بیرون
چویا:دکتر گفت فردا صبح مرخص میشی
الیس:آخ جون پس فردا میریم بیرون
موری:آره پس بیا بری که چویا
استراحت کنه که فردا حسابی خوش بگذرونیم
باشه
کم کم همه ی عضوین مافیا رفتن به چویا سر زدن
تاچیهارا و دازای هم چند باری سعی خودشونو کردن اما بخاطر اینکه همش دعوا میکردن دکتر مینداخنشون بیرون🤣🤣🤣
____________________________
خدایی پارت طولانی شد ادامه رو بعد بازم میزارم
راستی اشتباه نکنید موری دیگه عاشق چویا نیست فقط مثل آلیس دوسش داره
اگه اسمم رو بگید پارت میدم
یکی گفت و من باید پارت بدم امااین پارت یک پارت بسیار طولانی میباشد^_^
___________________________
تاچیهارا:ام چویا....)
دازای وارد میشود
دازای:تاچیهارا گم شو بیرون
تاچیهارا:نمیخام مگه مال تو اینجا
دازای:گفتم بیرون)
دکتر وارد میشود
دکتر: هر دوتاتون بیرون
اصلا از بیمارستان برید بیرون
تاچیهارا:😐
دازای:😐
دازای:دکتر توچقدر دماغ مارو میسوزونی
دکتر:اینجا بیمارستان بیمار تو متب هستش شما ها بعد دارید دعوا میکنید
چویا:مممممم
(چویا داره جلو خندشومیگیره)
دکتر دست دازای و تاچیهارا رومیگیرد و بیرون میبرد
دکتر:شما دوتا دیگه حق ندارید
داخل برید فهمیدید
دازای:چی مگه میشه
تاچیهارا:دازای همش تقصیر توعه ها
دازای:ها حالا شد تقسیرمن
دکتر با لگد دازای تاچیهارو
بیرون انداخت
چویا تو اتاق غش کرد ازخنده
موری سان درو باز کرد ورفت داخل باخنده گفت
موری:سلام چویا جونم خوبی
چویا :بله
(چویا داره بلند میشه)
موری:بلند نشو حالت خوب نیست
چویا:ممنون قربان
آلیس میپره بغل چویا ومحکم بغلش میکنه
آلیس با گریه میگه:دلم برات 🤏شده بود
چویا :منم دلم برات تنگ شده بود عزیزم
موری داشت حسودی میکرد برای همین رفت و چویا آلیس
محکم بغل کرد و خندید
الیس:رینتارو نکن
چویا:ههههههه
بعد موری گفت:راستی چویا
کی مرخص میشی بامنو آلیس بریم بیرون
چویا:دکتر گفت فردا صبح مرخص میشی
الیس:آخ جون پس فردا میریم بیرون
موری:آره پس بیا بری که چویا
استراحت کنه که فردا حسابی خوش بگذرونیم
باشه
کم کم همه ی عضوین مافیا رفتن به چویا سر زدن
تاچیهارا و دازای هم چند باری سعی خودشونو کردن اما بخاطر اینکه همش دعوا میکردن دکتر مینداخنشون بیرون🤣🤣🤣
____________________________
خدایی پارت طولانی شد ادامه رو بعد بازم میزارم
راستی اشتباه نکنید موری دیگه عاشق چویا نیست فقط مثل آلیس دوسش داره
۲.۱k
۱۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.