Escape love Continue Part. 10
یعنی چقدر در کشیده که این درد براش هیچی نیست
پنبه رو توی سطل اشغال انداختم و سرم کوچکی که برا پاک سازی دست و جلو گیری از عفونت گذاشته بودن رو برداشتم و بازش کردم رو دستش ریختم
دستشو با بند بستمو کارش تمام شد
توی طول این چند دقیقه هیچ حرفی نمیزد و فقط بهم نگاه می کرد
دستکشا رو در اوردم انداختم تو سطل و ظرف رو برداشتم و روی میز کنار تختش گذاشتم الکل برداشتم به دستام زدم
توی جعبه دنبال قرص سر درد میگشتم که بخور تا ادامه مطالب اتفاق نیفته که چشمام بهش خورد
با چشماش بازم داشت بهم نگاهم می کرد
+ چی.. چیزی شده؟
جوابی بهم نداد
+ چرا این جوری بهم نگاه می کنی؟؟
بازم چیزی نگفت
اسکولم کرده؟
دستمو جاشو تکون دادم بازم چیزی نگفت واده؟؟
+ تهیونگ.؟؟
چیزی نگفت جعبه رو پایین تخت گذاشتمو دوبار یه بازوش زدم که یک دفعه افتاد رو تخت
یاجددد این چرا غش کردد؟؟؟
که صدای خرو پوفش یک دفعه امد
+هوففقف سکته کردم
(یک ساعت بعد)
اوفففف خسته شدم همه کارا رو انجام دادم درو برو تمیز کردم و این جناب ببر پنگال رو روی تخت گذاشتمش و پتو روش انداختم
به تنم کش دادم و دوباره همه چیزو چک مردمو دقتی دیدم همه چی اوکیه
از اتاق امدم بیرون که دیدم یونگی و نامجون و هوپی کنار دیوار یکی نشسته یکی وایستاده یکی دیگه هم لش کرده روی زمین
درو اروم بستمو امدم بیرون همه دیدم هشتا چشم دارن بهم نگاه میکنن و سریع امدن سمتم
نامجون:خوبی؟؟ چیزیت نشد؟
یونگی:چرا انقدر عرق کردی؟؟؟
هوسوک: خودت خوبی؟
+ اروم اروم یکی یکی خوبم اوکیم هیچی همه کارا رو انجام دادم امدم بیرون
یونگی نفسی داد بیرون و به دیوار تکیه داد
هوسوک: ته خوبه؟
+اره نگران نباشید فقط چون ممکنه امشب وقتی از خواب پامیشه بازم همین ریکشن رو داشته باشه یا تو اتاقش میمونم یا توی همین نزدیک ترین اتاق میمونم
بنمایند در خماری 😁😁
سلااااام چطورید؟ یا درسا چطورین؟
نظر یادتون نره خیلی دلم واستون تنگ شده بود ببخشید اگر هفته پیش بد قولی کردم
دوستون دارم بای بای شبتون بای اس بارونی😘😘😘
پنبه رو توی سطل اشغال انداختم و سرم کوچکی که برا پاک سازی دست و جلو گیری از عفونت گذاشته بودن رو برداشتم و بازش کردم رو دستش ریختم
دستشو با بند بستمو کارش تمام شد
توی طول این چند دقیقه هیچ حرفی نمیزد و فقط بهم نگاه می کرد
دستکشا رو در اوردم انداختم تو سطل و ظرف رو برداشتم و روی میز کنار تختش گذاشتم الکل برداشتم به دستام زدم
توی جعبه دنبال قرص سر درد میگشتم که بخور تا ادامه مطالب اتفاق نیفته که چشمام بهش خورد
با چشماش بازم داشت بهم نگاهم می کرد
+ چی.. چیزی شده؟
جوابی بهم نداد
+ چرا این جوری بهم نگاه می کنی؟؟
بازم چیزی نگفت
اسکولم کرده؟
دستمو جاشو تکون دادم بازم چیزی نگفت واده؟؟
+ تهیونگ.؟؟
چیزی نگفت جعبه رو پایین تخت گذاشتمو دوبار یه بازوش زدم که یک دفعه افتاد رو تخت
یاجددد این چرا غش کردد؟؟؟
که صدای خرو پوفش یک دفعه امد
+هوففقف سکته کردم
(یک ساعت بعد)
اوفففف خسته شدم همه کارا رو انجام دادم درو برو تمیز کردم و این جناب ببر پنگال رو روی تخت گذاشتمش و پتو روش انداختم
به تنم کش دادم و دوباره همه چیزو چک مردمو دقتی دیدم همه چی اوکیه
از اتاق امدم بیرون که دیدم یونگی و نامجون و هوپی کنار دیوار یکی نشسته یکی وایستاده یکی دیگه هم لش کرده روی زمین
درو اروم بستمو امدم بیرون همه دیدم هشتا چشم دارن بهم نگاه میکنن و سریع امدن سمتم
نامجون:خوبی؟؟ چیزیت نشد؟
یونگی:چرا انقدر عرق کردی؟؟؟
هوسوک: خودت خوبی؟
+ اروم اروم یکی یکی خوبم اوکیم هیچی همه کارا رو انجام دادم امدم بیرون
یونگی نفسی داد بیرون و به دیوار تکیه داد
هوسوک: ته خوبه؟
+اره نگران نباشید فقط چون ممکنه امشب وقتی از خواب پامیشه بازم همین ریکشن رو داشته باشه یا تو اتاقش میمونم یا توی همین نزدیک ترین اتاق میمونم
بنمایند در خماری 😁😁
سلااااام چطورید؟ یا درسا چطورین؟
نظر یادتون نره خیلی دلم واستون تنگ شده بود ببخشید اگر هفته پیش بد قولی کردم
دوستون دارم بای بای شبتون بای اس بارونی😘😘😘
۱۶.۸k
۱۰ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.