6:9 am
P³
TAKEPARTY
KOOK
: تو جرزنی کردی.. از قصد بد بازی میکردی که حرکات من و بشناسی اینطور نیست؟.. تو یه متقلبی جئون جونگکوک!...
این جمله باعث خنده دیوانه وار جونگکوک شد و با وجود صدای بلند موزیک خیلی خوب و واضح شنیده میشد
_ آدم زرنگی هستی ولی متاسفم که یکم دیر فهمیدی
مرد از حرص و عصبانیت سرخ شده بود
: ولی چطور؟ چرا؟ چرا قبل از اینکه چیپ هات و ببازی و روی اینهمه پول قمار کنی خوب بازی نکردی
_ دو دست اول چاره ای جز بد بازی کردن نداشتم حتی اگر میخواستم هم نمیتونستم خوب بازی کنم چون همه ی این افرادی که بالای سرمون به عنوان تماشاگر ایستادن برات کار میکنن و بدهکارن اینطور نیست؟
دندون قروچه ای کرد و دست هایش و مشت کرد
: تو که میدونستی چرا وانمود کردی؟
_ نمیدونستم حین بازی فهمیدم.. وقتی به چهره هرکدوم نگاه میکنی غم و اندوهی وصف نشدنی ای میبینی.. وقتی دست هات و پشت صندلی میبردی و بهشون علامت میدادی حالت نگاهشون عوض میشد و چشم هاشون و به کف زمین میدوختن..
: ولی از کجا فهمیدی؟
_ وقتی خم شدم بند کفش هام و ببندم حرکات دست هات و دیدم. متوجه نمیشدم ولی فهمیدم یه جای کار میلنگه، تا اینکه سرم و بلند کردم و نامحسوس نگاهی به چهره فرد پشت سرت انداختم و متوجه شدم همه کارگر های این بار چون نتونستن بدهیشون و صاف کنن برای جبرانش برات کار میکنن
از صندلی بلند شد
_ تمام پول های روی میز و به عنوان بدهی این افراد محسوب کن اونا دیگه مجبور نیستن برات کار کنن..
_ دو هفته وقت داری دویست میلیون و جور کنی و امیدوارم که دیر نکنی.. با اینکه خیلی آسون بود ولی خوش گذشت.. بعداً میبینمت..
با طعنه گفت و رفت تا نوشیدنی بگیره.
_ یه آبجو لطفاً
دست هاش و توی جیبش فرو برد و سر گرداند که دختر ظریف جثه ای رو دید که سرش و روی بازوش گذاشته و روی میز به خواب رفته. به نظرش آشنا اومد.
موهای دختر و از روی صورتش کنار زد و چهره شیرین و معصوم خواهر ناتنیش و که غرق اشک و آه و اندوه بود دید.
شوکه شد
_ ات؟ تو اینجا چیکار میکنی!
دختر چشم هاش و به زور باز کرد و به چهره تار پسر روبه روش خیره شد تا شاید واضح تر بتونه ببینه و بشناستش
+ جونگکوک تویی؟
سرش و از روی میز بلند کرد اما چون تعادلی نداشت تلو تلو میخورد. جونگکوک بازو های دختر و گرفت و بغلش کرد تا نیوفته. ات بیچاره تا آغوش گرمی برای همدردی دید داغ دلش تازه شد گریست
+ دوست پسرم ولم کرده.. لعنت بهش من دوسش داشتم
به پشتش میزد و موهاش و نوازش میکرد
_ اشکالی نداره آروم باش
سعی در آروم کردن دختر داشت چون واقعا بی قرار و پریشان بود.
از بغلش بیرون آورد و دستش و روی شونه هاش گذاشت و سر پا نگهش داشت تا نیوفته
_ چقدر خوردی ات!!
+ نمیدونم.. شاید چهارتا، پنج تا شاید هم شیش تا آبجو!
TAKEPARTY
KOOK
: تو جرزنی کردی.. از قصد بد بازی میکردی که حرکات من و بشناسی اینطور نیست؟.. تو یه متقلبی جئون جونگکوک!...
این جمله باعث خنده دیوانه وار جونگکوک شد و با وجود صدای بلند موزیک خیلی خوب و واضح شنیده میشد
_ آدم زرنگی هستی ولی متاسفم که یکم دیر فهمیدی
مرد از حرص و عصبانیت سرخ شده بود
: ولی چطور؟ چرا؟ چرا قبل از اینکه چیپ هات و ببازی و روی اینهمه پول قمار کنی خوب بازی نکردی
_ دو دست اول چاره ای جز بد بازی کردن نداشتم حتی اگر میخواستم هم نمیتونستم خوب بازی کنم چون همه ی این افرادی که بالای سرمون به عنوان تماشاگر ایستادن برات کار میکنن و بدهکارن اینطور نیست؟
دندون قروچه ای کرد و دست هایش و مشت کرد
: تو که میدونستی چرا وانمود کردی؟
_ نمیدونستم حین بازی فهمیدم.. وقتی به چهره هرکدوم نگاه میکنی غم و اندوهی وصف نشدنی ای میبینی.. وقتی دست هات و پشت صندلی میبردی و بهشون علامت میدادی حالت نگاهشون عوض میشد و چشم هاشون و به کف زمین میدوختن..
: ولی از کجا فهمیدی؟
_ وقتی خم شدم بند کفش هام و ببندم حرکات دست هات و دیدم. متوجه نمیشدم ولی فهمیدم یه جای کار میلنگه، تا اینکه سرم و بلند کردم و نامحسوس نگاهی به چهره فرد پشت سرت انداختم و متوجه شدم همه کارگر های این بار چون نتونستن بدهیشون و صاف کنن برای جبرانش برات کار میکنن
از صندلی بلند شد
_ تمام پول های روی میز و به عنوان بدهی این افراد محسوب کن اونا دیگه مجبور نیستن برات کار کنن..
_ دو هفته وقت داری دویست میلیون و جور کنی و امیدوارم که دیر نکنی.. با اینکه خیلی آسون بود ولی خوش گذشت.. بعداً میبینمت..
با طعنه گفت و رفت تا نوشیدنی بگیره.
_ یه آبجو لطفاً
دست هاش و توی جیبش فرو برد و سر گرداند که دختر ظریف جثه ای رو دید که سرش و روی بازوش گذاشته و روی میز به خواب رفته. به نظرش آشنا اومد.
موهای دختر و از روی صورتش کنار زد و چهره شیرین و معصوم خواهر ناتنیش و که غرق اشک و آه و اندوه بود دید.
شوکه شد
_ ات؟ تو اینجا چیکار میکنی!
دختر چشم هاش و به زور باز کرد و به چهره تار پسر روبه روش خیره شد تا شاید واضح تر بتونه ببینه و بشناستش
+ جونگکوک تویی؟
سرش و از روی میز بلند کرد اما چون تعادلی نداشت تلو تلو میخورد. جونگکوک بازو های دختر و گرفت و بغلش کرد تا نیوفته. ات بیچاره تا آغوش گرمی برای همدردی دید داغ دلش تازه شد گریست
+ دوست پسرم ولم کرده.. لعنت بهش من دوسش داشتم
به پشتش میزد و موهاش و نوازش میکرد
_ اشکالی نداره آروم باش
سعی در آروم کردن دختر داشت چون واقعا بی قرار و پریشان بود.
از بغلش بیرون آورد و دستش و روی شونه هاش گذاشت و سر پا نگهش داشت تا نیوفته
_ چقدر خوردی ات!!
+ نمیدونم.. شاید چهارتا، پنج تا شاید هم شیش تا آبجو!
۱۰.۵k
۳۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.