از دست رفته
من از گریه کردن خستم.
من از فریاد کشیدن خستم.
من از ناراحت بودن خستم.
من از تظاهر کردن خستم.
من از تنهایی خستم.
من از عصبانی بودنم خستم.
من از حس دیوونگی خستم.
من از حس گیر افتادن خستم.
من از نیاز داشتن به کمک خستم.
من از به یاد اوردن خستم.
من از از دست دادن خستم.
من از متفاوت بودن خستم.
من از دلتنگی برای آدما خستم.
من از احساس بی ارزشی کردن خستم.
من از احساس از درون خالی بودن خستم.
من از نداشتن توانایی رها کردن خستم.
من از آرزو کردن این که دوباره همه چیو از اول شروع کنم خستم.
من از رویا پردازی راحب زندگی ای که هرگز نخواهم داشت خستم.
من از خسته بودن، خستم.
من از فریاد کشیدن خستم.
من از ناراحت بودن خستم.
من از تظاهر کردن خستم.
من از تنهایی خستم.
من از عصبانی بودنم خستم.
من از حس دیوونگی خستم.
من از حس گیر افتادن خستم.
من از نیاز داشتن به کمک خستم.
من از به یاد اوردن خستم.
من از از دست دادن خستم.
من از متفاوت بودن خستم.
من از دلتنگی برای آدما خستم.
من از احساس بی ارزشی کردن خستم.
من از احساس از درون خالی بودن خستم.
من از نداشتن توانایی رها کردن خستم.
من از آرزو کردن این که دوباره همه چیو از اول شروع کنم خستم.
من از رویا پردازی راحب زندگی ای که هرگز نخواهم داشت خستم.
من از خسته بودن، خستم.
۸.۵k
۱۴ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.