p6
ویو ات
اون پسر واقعا جذاب بود مهربون هم بود
دیروقت بود رفتم تو تختم که بخوابم بعد از چند ساعت خواب بیدار شدم صبح خیلی زود بود گوشیمو چک کردم رونا پیام داده بود که واسه صبحونه برم پایین پیش اونا دوش گرفتم که احساس کردم بوی سوختنی میاد سریع لباسمو پوشیدم اومدم بیرون دیدم از فر بوی سوختنی میاد یادمون رفته بود فر رو دیشب خاموش کنیم رفتم سریع خاموشش کنم که یهو یه صدا داد و من پرت شدم عقب آتیش دورمو گرفته بود یاد اون روزی افتادم که مامان و بابام مردن اومدم برم سمت در که در که برم و کمک بخوام بهو کمد افتاد رو پام من نتونستم تکون بخورم گوشیمو از جیبم اوردم بیرون که به آتش نشانی زنگ بزنم ولی خاموش
... همین لحظه در خانه جین
مامان و بابای رونا: ما میریم سر کار ات الان میاد واسه صبحونه جین سعی کن مخشو بزنی خداحافظ
رونا: جین من میرم حموم برم به ات بگو بیاد نمیدونم چرا نیوند
ویو جین
منم از خدا خواسته قبول کردم رفتم بالا دیدم بو سوختنی میاد و از زیر در داد میاد محکم در میزدم ولی ات در رو باز نکرد ترسیدم در رو شکوندم و رفتم تو همه چی آتیش گرفته بود ات اون گوش افتاده بود سریع جلو دهنمو گرفتم و رفتم کمدو از روش بلند کردم ات رو براید بغل کردمو اوردم بیرون رونا با ترس اومد سمتمون رفتیم از ساختمون بیرون و آتش نشانی رو خبر کردیم ات رو بردن بیمارسان ما هم به مامان و بابا خبر دادیم و رفتیم بیمارستان پیش ات
رونا: اونی واقعا ترسیدم حالت خوبه
ات: اره خوبم
جین: دکتر گفت خداروشکر جاییت نسوخته
ات: اره اومدم بیام بیرون کمد افتاد رو پام و پام شکست
جین: رونا تو پیشش بمون من میرم مامان و بابا رو راهنمایی کنم اینجا
ویو جین
مامان گفته بود پدر و مادر تو آتیش سوزی مردن گفتم شاید بهونه با رونا راحت باشه و درد و دل کنه
رونا: ات منو ببخش نباید اونجا کیک میپختیم
ات: اونی من خیلی ترسیدم مامان و بابام همینجوری ولم کردن (گریه)
رونا: اونی گریه نکن از این به بعد خودم حواسم بهت هست (بغض)
م/ر: وای ات نسوختی وای پات چیشده ات عزیزم (گریه)
ات: خوبم خاله اگه جین نبود من زنده نبودم
ب/ر: ات من الان از اونجا بر میگردم خونت کامل سوخته صاحب خونه از وضعیتت خبر داره گفت که فراموش کرده بهت بگه فر خرابه واسه همین همه خسارت ها رو پرداخت میکنه
ات: خونم سوخته کامل حالا چیکار کنم
م/ر: اصلا غصه نخیر اتاق رونا برای هر دوتون جا داره تا وقتی با سازی خونت تموم بشه پیش ما بمون
ات: ولی ممکنه یک سال طول بکشه واسه باز سازی
م/ر: من تو رو به اندازه رونا دوست دارم ات مجبوری که بیای
ب /ر: ات ما زندگی با تو رو دوست داریم اوشب وقتی موندی خونمون انگار بیشتر از همیشه بهمون خوش گذشت
رونا: اونی تو خانواده ما رو کامل تر میکنی
جین: ببخشید دیر کردم رفتم دارو های ات رو گرفتم
م/ر: ات میخواد تا پایان باز سازی خونش پیش ما بمونه
از این فرصت استفاده کن میدونم دوسش داری (این تیکه رو آروم گفت)
جین: چه خوب
ولی مامان از کجا میدونی (آروم)
م/ر: اونشب با دیدنش چشمات برق زد اونم همینطور احتمالا دوست داره (آروم)
جین: باشه
ب /ر: کارای مرخصی رو انجام دادم بریم خونه فردا باید بیایم گج پاتو باز کنیم انگار فقط مو برداشته
ات: باشه ممنون عمو جان
اون پسر واقعا جذاب بود مهربون هم بود
دیروقت بود رفتم تو تختم که بخوابم بعد از چند ساعت خواب بیدار شدم صبح خیلی زود بود گوشیمو چک کردم رونا پیام داده بود که واسه صبحونه برم پایین پیش اونا دوش گرفتم که احساس کردم بوی سوختنی میاد سریع لباسمو پوشیدم اومدم بیرون دیدم از فر بوی سوختنی میاد یادمون رفته بود فر رو دیشب خاموش کنیم رفتم سریع خاموشش کنم که یهو یه صدا داد و من پرت شدم عقب آتیش دورمو گرفته بود یاد اون روزی افتادم که مامان و بابام مردن اومدم برم سمت در که در که برم و کمک بخوام بهو کمد افتاد رو پام من نتونستم تکون بخورم گوشیمو از جیبم اوردم بیرون که به آتش نشانی زنگ بزنم ولی خاموش
... همین لحظه در خانه جین
مامان و بابای رونا: ما میریم سر کار ات الان میاد واسه صبحونه جین سعی کن مخشو بزنی خداحافظ
رونا: جین من میرم حموم برم به ات بگو بیاد نمیدونم چرا نیوند
ویو جین
منم از خدا خواسته قبول کردم رفتم بالا دیدم بو سوختنی میاد و از زیر در داد میاد محکم در میزدم ولی ات در رو باز نکرد ترسیدم در رو شکوندم و رفتم تو همه چی آتیش گرفته بود ات اون گوش افتاده بود سریع جلو دهنمو گرفتم و رفتم کمدو از روش بلند کردم ات رو براید بغل کردمو اوردم بیرون رونا با ترس اومد سمتمون رفتیم از ساختمون بیرون و آتش نشانی رو خبر کردیم ات رو بردن بیمارسان ما هم به مامان و بابا خبر دادیم و رفتیم بیمارستان پیش ات
رونا: اونی واقعا ترسیدم حالت خوبه
ات: اره خوبم
جین: دکتر گفت خداروشکر جاییت نسوخته
ات: اره اومدم بیام بیرون کمد افتاد رو پام و پام شکست
جین: رونا تو پیشش بمون من میرم مامان و بابا رو راهنمایی کنم اینجا
ویو جین
مامان گفته بود پدر و مادر تو آتیش سوزی مردن گفتم شاید بهونه با رونا راحت باشه و درد و دل کنه
رونا: ات منو ببخش نباید اونجا کیک میپختیم
ات: اونی من خیلی ترسیدم مامان و بابام همینجوری ولم کردن (گریه)
رونا: اونی گریه نکن از این به بعد خودم حواسم بهت هست (بغض)
م/ر: وای ات نسوختی وای پات چیشده ات عزیزم (گریه)
ات: خوبم خاله اگه جین نبود من زنده نبودم
ب/ر: ات من الان از اونجا بر میگردم خونت کامل سوخته صاحب خونه از وضعیتت خبر داره گفت که فراموش کرده بهت بگه فر خرابه واسه همین همه خسارت ها رو پرداخت میکنه
ات: خونم سوخته کامل حالا چیکار کنم
م/ر: اصلا غصه نخیر اتاق رونا برای هر دوتون جا داره تا وقتی با سازی خونت تموم بشه پیش ما بمون
ات: ولی ممکنه یک سال طول بکشه واسه باز سازی
م/ر: من تو رو به اندازه رونا دوست دارم ات مجبوری که بیای
ب /ر: ات ما زندگی با تو رو دوست داریم اوشب وقتی موندی خونمون انگار بیشتر از همیشه بهمون خوش گذشت
رونا: اونی تو خانواده ما رو کامل تر میکنی
جین: ببخشید دیر کردم رفتم دارو های ات رو گرفتم
م/ر: ات میخواد تا پایان باز سازی خونش پیش ما بمونه
از این فرصت استفاده کن میدونم دوسش داری (این تیکه رو آروم گفت)
جین: چه خوب
ولی مامان از کجا میدونی (آروم)
م/ر: اونشب با دیدنش چشمات برق زد اونم همینطور احتمالا دوست داره (آروم)
جین: باشه
ب /ر: کارای مرخصی رو انجام دادم بریم خونه فردا باید بیایم گج پاتو باز کنیم انگار فقط مو برداشته
ات: باشه ممنون عمو جان
۵.۰k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.