تکپارتی(درخواستی)p2 و آخر
#تک_پارتی #تکپارتی
#درخواستی
#یونجون
&۲
مرد خنده ای کرد و دستاشو که حصار بدنت بودو باز کرد و کمی عقب رفتو گفت:تو احیانا ترس از ارتفاع داری؟
÷نه ولی...
×پس احیانا اولین بارت بود که به هواپیما سوار شده بودی؟
÷این اره!
دوباره خندید و گفت:پس این نشون دهنده شما نسبت به جاذبه زمینه!
از حرفش تعجب کرده و سوالی لب زدی:یعنی چی؟
×یعنی اینکه موقعی که پرواز کردیم فشار هوا باعث شد شما بی هوش بشین قبل اینکه متوجهش بشین..
×چندین بار صداتون زده و تکونتون دادم ولی شما هیچ واکنشی ندادین و این باعث شد که مجبور به اقدام کول کردنتون شدم..
÷اوه..نه اینطوری نگین من متاسفم که باعث زحمتتون شدم..ولی میشه بپرسم منیجرم چرا اینکارو به جای شما نکرد؟
اینبار قیافه جدی به خودش گرفتو گفت:منیجرتون پسره!
خندیدی و بدون اینکه حرفشو معنا دار درک کنی ادامه دادی:شما هم پسرین..
قیافش حالت خاصی به خودش گرفت و همینطور که نزدیکت میشد ادامه داد:من میتونم نزدیکت شم!
با حیرت از جوابش به چشمای خوشگل که چندین ثانت ازت فاصله داشت خیره شد که دستشو نوازش وار به موهات کشید و همینطور که حیرت و تپش قلبتو بیشتر میکرد ادامه داد..
×چقد دیگه باید غیر مستقیم بهت ابراز علاقه کنم و تو نفهمی؟
با این حرفش تعجبت افزایش یافته و باعث ایجاد بی موقع سکسکت شد..
خندید و گفت:هیچکاری نکن و هیچی هم نگو..امشب بازم میخوام غیر مستقیم کارمو انجام بدم..تا بفهمی چقد عاشقتم و چقد بی قرارم میکنی!
همینطور که سرشو وارد گردنت میکرد ادامه داد..
×برای هردومون قراره سود داشته باشه تو سکسکت تموم میشه و من نیازم نسبت بهت بیبی گرل!
روت قرار گرفت و...
The end . . .
#درخواستی
#یونجون
&۲
مرد خنده ای کرد و دستاشو که حصار بدنت بودو باز کرد و کمی عقب رفتو گفت:تو احیانا ترس از ارتفاع داری؟
÷نه ولی...
×پس احیانا اولین بارت بود که به هواپیما سوار شده بودی؟
÷این اره!
دوباره خندید و گفت:پس این نشون دهنده شما نسبت به جاذبه زمینه!
از حرفش تعجب کرده و سوالی لب زدی:یعنی چی؟
×یعنی اینکه موقعی که پرواز کردیم فشار هوا باعث شد شما بی هوش بشین قبل اینکه متوجهش بشین..
×چندین بار صداتون زده و تکونتون دادم ولی شما هیچ واکنشی ندادین و این باعث شد که مجبور به اقدام کول کردنتون شدم..
÷اوه..نه اینطوری نگین من متاسفم که باعث زحمتتون شدم..ولی میشه بپرسم منیجرم چرا اینکارو به جای شما نکرد؟
اینبار قیافه جدی به خودش گرفتو گفت:منیجرتون پسره!
خندیدی و بدون اینکه حرفشو معنا دار درک کنی ادامه دادی:شما هم پسرین..
قیافش حالت خاصی به خودش گرفت و همینطور که نزدیکت میشد ادامه داد:من میتونم نزدیکت شم!
با حیرت از جوابش به چشمای خوشگل که چندین ثانت ازت فاصله داشت خیره شد که دستشو نوازش وار به موهات کشید و همینطور که حیرت و تپش قلبتو بیشتر میکرد ادامه داد..
×چقد دیگه باید غیر مستقیم بهت ابراز علاقه کنم و تو نفهمی؟
با این حرفش تعجبت افزایش یافته و باعث ایجاد بی موقع سکسکت شد..
خندید و گفت:هیچکاری نکن و هیچی هم نگو..امشب بازم میخوام غیر مستقیم کارمو انجام بدم..تا بفهمی چقد عاشقتم و چقد بی قرارم میکنی!
همینطور که سرشو وارد گردنت میکرد ادامه داد..
×برای هردومون قراره سود داشته باشه تو سکسکت تموم میشه و من نیازم نسبت بهت بیبی گرل!
روت قرار گرفت و...
The end . . .
۱۸.۹k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.