تک پارتی ته( درخواستی )
ژانر: عاشقانه، کمی غمگین، پایان خوش
ویو ات
امروز حالم خیلی بد بود چون به پسری که خیلی دوسش داشتم و خواهم داشت اعتراف کردم ولی اون جلوی همه من رو تحقیر کرد و ردم کرد اون غرور من رو شکست بهم اسیب زد ولی من همچنان عاشقش هستم داشتم همین جوری از خیابون ها رد میشدم بارون هم داشت میبارید فک کنم اسمون داشت به حالم گریه میکرد داشت بامن هم دردی میکرد رسیدم دم در خونم خواستم کلید در بیارم که یهو همجا برام تاریک شد و سیاهی
ویو ته
از کاری که کرده بودم پشیمون بودم من دوسش داشتم پس چرا این کارو کردم فقط بخاطر غرور لعنتیم اه شیبال
خواستم از دلش در بیارم پس بخاطر همین رفتم ی گل براش گرفتم و به سمت خونش حرکت کردم بارون خیلی شدید بود بلاخره رسیدم دم خونش ولی اون ی ادم دیدم که افتاده دم دره خونش یکم که توجه کردم دیدم که اون ات هست گل از دستم افتاد بدو بدو رفتم سمتش بدنش سرد بود و نبضش اروم میزد زود بلندش کردم و بردم گذاشتمش تو ماشین با تمام سرعت به بیمارستان رفتم
ته: لطفا کمک کنین حاله زندگیم خرابه لطفا( با گریه)
پرستار : اروم باشید اقا زود ببرینش داخل اتاق دکتر
دکتر اومد و بعد از چک کردنش
اومد سمتم منم بیرون از اتاق بودم زود رفتم سمتش
ته: اقای دکتر حالش چطوره
دکتر : اروم باش پسرم حالش خوبه فقط از شدت ناراحتی و شوک فشارش افتاده بود نیاز به نگرانی نیس ولی برای اینکه حالش بهتر شه باید دوروز اینجا بمونه
ته: خیلی ممنون اقای دکتر
دکتر : خواهش میکنم با اجازه من رفتم
ته: ببخشید کی میتونم برم ببینمش
دکتر : همین الان میتونی
ته: ممنون
وارد اتاق شدم استرس داشتم یعنی الان از من بدش میاد
دیدم داره به پنجره نگاه میکنه بارون داشت همین طور محکم به پنجره میخورد
صدای کفشام باعت شد برگرده سمتم
تا من رو دید ی لحظه شوکه شد ولی زود برگشت
ته: حالت خوبه
ات: بله مستر کیم
ته:میشه انقد رسمی باهام صحبت نکنی من راحت نیستم همون ته صدام کن
ات : اخه من کیه شما هستم که اینجوری صداتون کنم
ته: دلیل زندگیم هستی
ات : چی منظورتون چیه
ته : همین که شنیدی
ات : اخه صبح...
ته: ازت میخوام خواهش کنم که صبح رو فراموش کنی
ات :...
ته: من واقعا عاشقت هستم لطفا برای همیشه برای من باش
ات : خب راستش منم عاشقت هستم
ته : پس با این حساب حاظری باهام ازدواج کنی
ات : بله
بعد حرفش زود رفتم سمتش و لباش رو بوسیدم
ته : عاشقتم کیم ات
ات : همچنین
و بعد اون انها به خوبی خوشی زندگی کردن
تامام
چطور بود؟؟؟؟
ویو ات
امروز حالم خیلی بد بود چون به پسری که خیلی دوسش داشتم و خواهم داشت اعتراف کردم ولی اون جلوی همه من رو تحقیر کرد و ردم کرد اون غرور من رو شکست بهم اسیب زد ولی من همچنان عاشقش هستم داشتم همین جوری از خیابون ها رد میشدم بارون هم داشت میبارید فک کنم اسمون داشت به حالم گریه میکرد داشت بامن هم دردی میکرد رسیدم دم در خونم خواستم کلید در بیارم که یهو همجا برام تاریک شد و سیاهی
ویو ته
از کاری که کرده بودم پشیمون بودم من دوسش داشتم پس چرا این کارو کردم فقط بخاطر غرور لعنتیم اه شیبال
خواستم از دلش در بیارم پس بخاطر همین رفتم ی گل براش گرفتم و به سمت خونش حرکت کردم بارون خیلی شدید بود بلاخره رسیدم دم خونش ولی اون ی ادم دیدم که افتاده دم دره خونش یکم که توجه کردم دیدم که اون ات هست گل از دستم افتاد بدو بدو رفتم سمتش بدنش سرد بود و نبضش اروم میزد زود بلندش کردم و بردم گذاشتمش تو ماشین با تمام سرعت به بیمارستان رفتم
ته: لطفا کمک کنین حاله زندگیم خرابه لطفا( با گریه)
پرستار : اروم باشید اقا زود ببرینش داخل اتاق دکتر
دکتر اومد و بعد از چک کردنش
اومد سمتم منم بیرون از اتاق بودم زود رفتم سمتش
ته: اقای دکتر حالش چطوره
دکتر : اروم باش پسرم حالش خوبه فقط از شدت ناراحتی و شوک فشارش افتاده بود نیاز به نگرانی نیس ولی برای اینکه حالش بهتر شه باید دوروز اینجا بمونه
ته: خیلی ممنون اقای دکتر
دکتر : خواهش میکنم با اجازه من رفتم
ته: ببخشید کی میتونم برم ببینمش
دکتر : همین الان میتونی
ته: ممنون
وارد اتاق شدم استرس داشتم یعنی الان از من بدش میاد
دیدم داره به پنجره نگاه میکنه بارون داشت همین طور محکم به پنجره میخورد
صدای کفشام باعت شد برگرده سمتم
تا من رو دید ی لحظه شوکه شد ولی زود برگشت
ته: حالت خوبه
ات: بله مستر کیم
ته:میشه انقد رسمی باهام صحبت نکنی من راحت نیستم همون ته صدام کن
ات : اخه من کیه شما هستم که اینجوری صداتون کنم
ته: دلیل زندگیم هستی
ات : چی منظورتون چیه
ته : همین که شنیدی
ات : اخه صبح...
ته: ازت میخوام خواهش کنم که صبح رو فراموش کنی
ات :...
ته: من واقعا عاشقت هستم لطفا برای همیشه برای من باش
ات : خب راستش منم عاشقت هستم
ته : پس با این حساب حاظری باهام ازدواج کنی
ات : بله
بعد حرفش زود رفتم سمتش و لباش رو بوسیدم
ته : عاشقتم کیم ات
ات : همچنین
و بعد اون انها به خوبی خوشی زندگی کردن
تامام
چطور بود؟؟؟؟
۱۶.۱k
۰۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.