( start to finish ) : p12
کرم ریزیت فعال شد و شروع کردی به عکس گرفتن از هانا و زیکو که با دهن باز و قیافه ی له شده خواب بودن
.
.
با صدای خلبان که از پشت میکروفون رسیدنتون و خبر میداد دونه دونه بیدار شدن ..
فیلیکس به تویی که عین جغد کنارش بیدار بودی نگاه کرد : نخوابیدی ؟
همینطور که دور و ورت و جمع میکردی گفتی : نه من تو هوایپیما خوابم نمیبره
خنده ای کرد : جالبه !
هانایی که پشتت بود زد به شونت و با صدای نسبتا بلندی پرسید : ساعت چنده ؟
+ سه صبح ..
چانگبین دادی کشید : یکم زود نیستتت
+ نه بابا .. الان میریم سوار ماشین میشیم و تا ساعت هشت تو راهیم احتمالا
سونگمین و لینو شروع کردن به غر زدن که بالاخره هواپیما کامل نشست و همگی به سمت بیرون حرکت کردید
هوا شدیداً سرد بود
همینطور به سمت فرودگاه بعدی قدم برمیداشتید که چان با دیدن تو که فقط تیشرت تنته سوییشرتش و در آورد و گرفت سمتت
+ بگیر ..
_ این چیه ؟؟
+ بپوش
هانا با بینی که بخاطر سرما قرمز شده بود و تو خودش پیچیده شده بود گفت : نه بابا این یک انسان فضایی عه سرما براش معنی نداره
سونگمین و هیونجین با دیدنش خنده ای کردن
+ چان : حالا تو بپوش ..
سوییشرت مشکی که دو برابرت بود و پوشیدی
بعد از کلی درد سر .. پس گرفتن ساک و چمدونا و نشون دادن شناسنامه و غیره به سمت ماشین وَن گونه ای که گرفته بودید رفتید
بعد از جا دادن وسایل هر کدوم رو صندلی هایی نشستید
البته که وَن بزرگی نبود اما برای جا شدن همتون کافی بود
جلوی ماشین میز کوچیکی بود و دورش چهار تا صندلی بود .. دو تا سمت راست .. دو تا سمت چپ ..
که تو و هانا کنارهم ..
لینو و جونگین کنار هم ..
راننده شروع کرد به راه افتادن و چراغا رو خاموش کرد ..
آهنگ ملایمی پخش میشد ..
تقریبا همگی خواب بودن و تو از شیشه کنارت به بیرون خیره شده بودی
لینو نگاهی بهت انداخت و آروم زمزمه کرد : نمیخوایی بخوابی ؟!
سرت و به سمتش برگردوندی : چرا چرا باید بخوابم ..
لبخندی زد و به صندلیش تکیه داد ..
.
.
با صدای خلبان که از پشت میکروفون رسیدنتون و خبر میداد دونه دونه بیدار شدن ..
فیلیکس به تویی که عین جغد کنارش بیدار بودی نگاه کرد : نخوابیدی ؟
همینطور که دور و ورت و جمع میکردی گفتی : نه من تو هوایپیما خوابم نمیبره
خنده ای کرد : جالبه !
هانایی که پشتت بود زد به شونت و با صدای نسبتا بلندی پرسید : ساعت چنده ؟
+ سه صبح ..
چانگبین دادی کشید : یکم زود نیستتت
+ نه بابا .. الان میریم سوار ماشین میشیم و تا ساعت هشت تو راهیم احتمالا
سونگمین و لینو شروع کردن به غر زدن که بالاخره هواپیما کامل نشست و همگی به سمت بیرون حرکت کردید
هوا شدیداً سرد بود
همینطور به سمت فرودگاه بعدی قدم برمیداشتید که چان با دیدن تو که فقط تیشرت تنته سوییشرتش و در آورد و گرفت سمتت
+ بگیر ..
_ این چیه ؟؟
+ بپوش
هانا با بینی که بخاطر سرما قرمز شده بود و تو خودش پیچیده شده بود گفت : نه بابا این یک انسان فضایی عه سرما براش معنی نداره
سونگمین و هیونجین با دیدنش خنده ای کردن
+ چان : حالا تو بپوش ..
سوییشرت مشکی که دو برابرت بود و پوشیدی
بعد از کلی درد سر .. پس گرفتن ساک و چمدونا و نشون دادن شناسنامه و غیره به سمت ماشین وَن گونه ای که گرفته بودید رفتید
بعد از جا دادن وسایل هر کدوم رو صندلی هایی نشستید
البته که وَن بزرگی نبود اما برای جا شدن همتون کافی بود
جلوی ماشین میز کوچیکی بود و دورش چهار تا صندلی بود .. دو تا سمت راست .. دو تا سمت چپ ..
که تو و هانا کنارهم ..
لینو و جونگین کنار هم ..
راننده شروع کرد به راه افتادن و چراغا رو خاموش کرد ..
آهنگ ملایمی پخش میشد ..
تقریبا همگی خواب بودن و تو از شیشه کنارت به بیرون خیره شده بودی
لینو نگاهی بهت انداخت و آروم زمزمه کرد : نمیخوایی بخوابی ؟!
سرت و به سمتش برگردوندی : چرا چرا باید بخوابم ..
لبخندی زد و به صندلیش تکیه داد ..
۲.۹k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.