P8
وقتی پا شدم با صحنه ی جالبی رو به رو شدم دیدم هیونجین و فلیکس یک سطل آب رو گرفتن بالای سرم و میخواستن با اون منو بیدار کنن با سرعت صوت از توی تخت اومدم بیرون ولی نمیدونم چطوری قبل از اینکه به در برسم آب رو ریختن روم اون لحظه خیلی دلم می خواست بزنمشون برای همین زدمشون
_: یا چاگیا چرا منو میزنی فکر هیونگ بود
+: یا چرا داری دروغ میگی
_: خودت داری دروغ میگی
+: جفتتون دارین دروغ میگین حالا که زدمتون دیگه کاری نمیتونید بکنید
_و÷ چرا خودمون به این نتیجه نرسیدیم؟
+: چون دو تا تون خری واقعی در درونتون دارید
بعد از مثلا صبحونه(آخه ساعت ۱۱؟) :
_: خب الان چیکار کنیم؟
+: به نظرتون امشب بریم بار؟
÷: ( لبخند منحرفانه ) من مشکلی ندارم
+: بیبی تو چی؟
_: اگه بهم قول بدی که......
+: نمیخواد بگی خودم تا تهش رفتم ولی قبولش میکنم بیبی
ادمین: از اون جایی که جدیدا هم کم کامنت میزارید،وقتی میگم درخواست بدید نمیدید و الان خوابم میاد این پارت رو تموم میکنم ولی میخوام از این به بعد در حد یک دیالوگ براتون اسپویل کنم😄
اسپویل: یونگ بوکا بیا امشب انقد مست کنیم ک دیگه نتونی شاتو دستت بگیری🍷
_: یا چاگیا چرا منو میزنی فکر هیونگ بود
+: یا چرا داری دروغ میگی
_: خودت داری دروغ میگی
+: جفتتون دارین دروغ میگین حالا که زدمتون دیگه کاری نمیتونید بکنید
_و÷ چرا خودمون به این نتیجه نرسیدیم؟
+: چون دو تا تون خری واقعی در درونتون دارید
بعد از مثلا صبحونه(آخه ساعت ۱۱؟) :
_: خب الان چیکار کنیم؟
+: به نظرتون امشب بریم بار؟
÷: ( لبخند منحرفانه ) من مشکلی ندارم
+: بیبی تو چی؟
_: اگه بهم قول بدی که......
+: نمیخواد بگی خودم تا تهش رفتم ولی قبولش میکنم بیبی
ادمین: از اون جایی که جدیدا هم کم کامنت میزارید،وقتی میگم درخواست بدید نمیدید و الان خوابم میاد این پارت رو تموم میکنم ولی میخوام از این به بعد در حد یک دیالوگ براتون اسپویل کنم😄
اسپویل: یونگ بوکا بیا امشب انقد مست کنیم ک دیگه نتونی شاتو دستت بگیری🍷
۴.۵k
۲۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.