Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part۹۱
ماهم از دیدن اون پس شیرین ملیحه پارتی داشتن ک امدن تو همچین شرکت تبلیغاتی
کیارش:سلام خوش امدین بفرمایید تو اتاق
همگی رفتیم تو اتاق که یک میز کنفراسی داشت شیرین ملیحه و پسرا روبرمون نشستن ماهم روبرو اونا
(شیرین)
رفتیم تو اتاق که من پیش یاسر نشستم صدرا هم پیش ملیحه نگاه هایی سنگین سعید میکائل هممون داشت اذیت میکرد
کیارش:خب ایشون شیرین قدیری مدیر بخش تبلیغات و فروش لوازم هامون و اقایی یاسر فارابی هم مدیر بخش تبلیغات و مدیر برنامه مدل هامون و ملیحه قدیری ک دختر عمو شیرین خانوم هستن مدیر برنامه خانوم قدیری هستن صدرا رحیمی هم مدیر برنامه اقا یاسر
میکائل:از اشنایی همتون خوشبختم
سعید:منم همنطور
کیارش:خب اقایی (فامیلی میکائل یادم رفته)....اقا سعید معرفی نمکنید
سعید:من مدیر برنامه و مدیر بخش تبلیغات و فروش برندشون هستم
کیارش:خوبه از اشناییتون خوشبختم
حالم داشت از قیافه میکائل بهم میخورد میخواستم روش بالا بیارم
(نیم ساعت بعد)
قرار داد بستیم و چای اوردن ک بخوریم
کیارش:خب اقا میکائل ببخشید میتونم با اسم کوچکتون صداتون کنم؟
میکائل:بله راحت باشین
کیارش:ما اخر هفته قراره تو ویلا شمال یک پارتی بگیرم که حالا پارتی مختلط شما و اقا سعید هم دعوتتون میکنم به اون مهمونی خوشحال میشم بیام
میکائل:خب من دوست دارم بیام ولی دوست دخترم اجازه نمیده
کیارش:خب با دوست دخترمون بیاین
کیارش روشو کرد به طرف سعید
کیارش:اقا سعید شما چی؟
Part۹۱
ماهم از دیدن اون پس شیرین ملیحه پارتی داشتن ک امدن تو همچین شرکت تبلیغاتی
کیارش:سلام خوش امدین بفرمایید تو اتاق
همگی رفتیم تو اتاق که یک میز کنفراسی داشت شیرین ملیحه و پسرا روبرمون نشستن ماهم روبرو اونا
(شیرین)
رفتیم تو اتاق که من پیش یاسر نشستم صدرا هم پیش ملیحه نگاه هایی سنگین سعید میکائل هممون داشت اذیت میکرد
کیارش:خب ایشون شیرین قدیری مدیر بخش تبلیغات و فروش لوازم هامون و اقایی یاسر فارابی هم مدیر بخش تبلیغات و مدیر برنامه مدل هامون و ملیحه قدیری ک دختر عمو شیرین خانوم هستن مدیر برنامه خانوم قدیری هستن صدرا رحیمی هم مدیر برنامه اقا یاسر
میکائل:از اشنایی همتون خوشبختم
سعید:منم همنطور
کیارش:خب اقایی (فامیلی میکائل یادم رفته)....اقا سعید معرفی نمکنید
سعید:من مدیر برنامه و مدیر بخش تبلیغات و فروش برندشون هستم
کیارش:خوبه از اشناییتون خوشبختم
حالم داشت از قیافه میکائل بهم میخورد میخواستم روش بالا بیارم
(نیم ساعت بعد)
قرار داد بستیم و چای اوردن ک بخوریم
کیارش:خب اقا میکائل ببخشید میتونم با اسم کوچکتون صداتون کنم؟
میکائل:بله راحت باشین
کیارش:ما اخر هفته قراره تو ویلا شمال یک پارتی بگیرم که حالا پارتی مختلط شما و اقا سعید هم دعوتتون میکنم به اون مهمونی خوشحال میشم بیام
میکائل:خب من دوست دارم بیام ولی دوست دخترم اجازه نمیده
کیارش:خب با دوست دخترمون بیاین
کیارش روشو کرد به طرف سعید
کیارش:اقا سعید شما چی؟
۶.۱k
۰۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.