پارت ۲
رستا:
منتظر کوک بودم که یهو یه ماشین بوگاتی مشکی اومد جلو و در بوگاتی باز شد و کوک از پیاده شد لعنتی چقد خوشتیپ شده بود عرر نه رستا خودتو کنترل کن دخترررر پیاده شد و اومد در سمت من و باز کردم و گفت
کوک:بفرمایید سنیوریتا
همینطور که داشتم سوار میشدم گفتم
رستا:مزه نریز اقا
و سوار ماشین شدم تو راه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشدم تا اینکه
رستا:کوک
کوک:جونم
رستا:ااییشش می گم یونا و چانگم میان
کوک:اره دیگه پ ن پ می خوای نیان
رستا :باشه بابا اییشش( کیشمیییششششش😂)
بعد چند دقیقه
کوک ماشینو نگه داشت و ما پیاده شدیم نگاهی به کوک کردمو گفتم
رستا:این جا چرا کسی نیس؟؟
کوک:I do now(همون نمیدونم خودمون)
رفتیم و جلو که یه میز دیدم
رستا:ک.....
کوک:هییششش
کوک انگشتشو جلو لبم گذاشت و گفت هیش منم ساکت شدم
همینطور تو شک بودم که کوک خم شد و جعبه ای جلوم باز کرد( دوستان خواستگاری نیستا اینا زن و شوهرن😂)
حالا می ریم سراغ کوک ویوووو
کوک ویو:
یادتونه گفتم نقشه دارم نقشم همین بود این ساحلو امشب کرایه کردم و برنامه چیدم تا از دل فرشتم در بیارم با کمک یونا
رستا ویو:
جعبه رو باز کرد و توش یه گردنبند خوشگل بود همینطوری منگ داشتم نگاش می کردم که
کوک:بابت دعوای دیشب من خیلی متاسفم رستا من نمی خواستم اینجوری بشه و در اصل حق با تو بود من اشتباه کردم میشه من و ببخشی عروسکم .
رستا:نمیدونم باید فک کنم
که قیافه کوک پچر شد خنده ای کردم و گفتم
رستا:بخشیدمت بانی کوچولو (با خنده )
و بعد بغلش کردم و اونم دستاشو دور کمرم حلقه کرد یه عالمه فشفشه منفجر شدن توی اسمون از بغل کوک در اومدم که کوک بلند شد و بشکن زد که یهو یه موسیقی قشنگ و رمانتیک پخش شد و اسمون با اون فشفشه ها رنگ شده بود خنده ای کردم که کوک اومد پشتم و گردنبند رو رو گردم بست و از پشت سرشو رو شونم گذاشت و دستاشو دور کمرم حلقه زد منم دستامو رو دستای مردونش گذاشتم
کوک:بیبی دوس داری یه شب رمانتیک و با این روانی عاشق بگذرونی؟؟
منتظر کوک بودم که یهو یه ماشین بوگاتی مشکی اومد جلو و در بوگاتی باز شد و کوک از پیاده شد لعنتی چقد خوشتیپ شده بود عرر نه رستا خودتو کنترل کن دخترررر پیاده شد و اومد در سمت من و باز کردم و گفت
کوک:بفرمایید سنیوریتا
همینطور که داشتم سوار میشدم گفتم
رستا:مزه نریز اقا
و سوار ماشین شدم تو راه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشدم تا اینکه
رستا:کوک
کوک:جونم
رستا:ااییشش می گم یونا و چانگم میان
کوک:اره دیگه پ ن پ می خوای نیان
رستا :باشه بابا اییشش( کیشمیییششششش😂)
بعد چند دقیقه
کوک ماشینو نگه داشت و ما پیاده شدیم نگاهی به کوک کردمو گفتم
رستا:این جا چرا کسی نیس؟؟
کوک:I do now(همون نمیدونم خودمون)
رفتیم و جلو که یه میز دیدم
رستا:ک.....
کوک:هییششش
کوک انگشتشو جلو لبم گذاشت و گفت هیش منم ساکت شدم
همینطور تو شک بودم که کوک خم شد و جعبه ای جلوم باز کرد( دوستان خواستگاری نیستا اینا زن و شوهرن😂)
حالا می ریم سراغ کوک ویوووو
کوک ویو:
یادتونه گفتم نقشه دارم نقشم همین بود این ساحلو امشب کرایه کردم و برنامه چیدم تا از دل فرشتم در بیارم با کمک یونا
رستا ویو:
جعبه رو باز کرد و توش یه گردنبند خوشگل بود همینطوری منگ داشتم نگاش می کردم که
کوک:بابت دعوای دیشب من خیلی متاسفم رستا من نمی خواستم اینجوری بشه و در اصل حق با تو بود من اشتباه کردم میشه من و ببخشی عروسکم .
رستا:نمیدونم باید فک کنم
که قیافه کوک پچر شد خنده ای کردم و گفتم
رستا:بخشیدمت بانی کوچولو (با خنده )
و بعد بغلش کردم و اونم دستاشو دور کمرم حلقه کرد یه عالمه فشفشه منفجر شدن توی اسمون از بغل کوک در اومدم که کوک بلند شد و بشکن زد که یهو یه موسیقی قشنگ و رمانتیک پخش شد و اسمون با اون فشفشه ها رنگ شده بود خنده ای کردم که کوک اومد پشتم و گردنبند رو رو گردم بست و از پشت سرشو رو شونم گذاشت و دستاشو دور کمرم حلقه زد منم دستامو رو دستای مردونش گذاشتم
کوک:بیبی دوس داری یه شب رمانتیک و با این روانی عاشق بگذرونی؟؟
۴.۸k
۱۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.