🍷ارباب و برده 🍷پارت 27
🍷ارباب و برده 🍷
پارت_27
ویو ا/ت:کلی با دخترا حرف زدم و آشنا شدیم.....گفتن واسه نهار همه ی دوستای نزدیک کوک میان و باهاشون آشنا میشم......بعدش گفتن که میخوان برن به یکی از بهترین سالن های زیبایی سئول و خواستن منم باهاشون برم.....خیلی خوشحال شدم و خواستم بگم باشه.....که.....دیدم کوک با اخم از اونور نگام میکنه.....و گفتم....باید از کوک اجازه بگیرم که کتی گفت:
کتی:واقعا؟ چرا!
میامیسا:خب کوک مثل دوست پسرای ما نیست دخترا.....اون واقعا رو کسی که دوسش داشته باشه خیلی حساسه....
ا/ت:آفرین....دقیقا همینطوره.....یه لحظه من رو ببخشید الان برمیگردم(از جاش بلند میشه و میره پیش کوک)
ا/ت:کوک....
کوک:بله؟
ا/ت: میگم میشه......
کوک:نه...
ا/ت: خب بزار حرفمو بزنم.....
کوک :میدونم میخوای چی بگی.... میخوای بگی دوس داری با اونا بری سالن...
ا/ت:خب آخه....
کوک:گفتم نه....
ا/ت: چرا خب؟
کوک:همین که گفتم .....
ا/ت:کوک لطفا ••
کوک: یه لحظه بیا اتاقم کارت دارم....
ا/ت: باشه....
* کوک رفت بالا اتاق خودش و ا/ت هم دنبالش رفت *
*داخل اتاق*
ا/ت: کاری داشتی؟
کوک: خواستم اونجا حرف نزنیم ...همه نگاه میکردن.....
ا/ت: خب میزاری باهاشون برم؟
کوک:گفتم که نه......(اخم)
ا/ت:لطفا....
کوک: بس کن.....دلت که دعوا نمیخواد؟
ا/ت: ب.باشه......(اشک تو چشاش جمع میشه و میخواد از اتاق بره بیرون که کوک میگه)
کوک: ببینمت.....سرتو بلند کن.....
ا/ت:......(بدون هیچ حرفی سرشو بلند میکنه)
کوک: چرا انقد زود گریت میگیره؟
ا/ت: نمیدونم.....(اشکاش شروع به ریختن میکنن)
کوک:: بس کن لطفا........گریه نکن......باشه خب گریه نکن میزارم باهاشون بری...
ا/ت:واقعا؟میزاری؟
کوک: شرط داره....
ا/ت: باشه....خب شرطت؟
کوک:بزاری بدنتو ببینم....
ا/ت:نههههه.....
کوک:پس حق بیرون رفتن یا یه ماه دیگه رو نداری ! حتی بیرون از در عمارت....
ا/ت:چرا....خو؟
کوک:همین که گفتم حالا هم بیرون.....(جدی)
ا/ت: خیلی خب.....باشه...
کوک:خب منتظرم....
ا/ت: الان؟!
کوک:آره....
ا/ت: نمیشه امشب بعد از مهمونی.....
کوک: خب اونوقت واقعا کنترلم دست خودم نمیمونه.....خودت که میدونی!
ا/ت:چرا؟
کوک:چون آدم مست هیچی حالیش نیست.....دیگه هرجور راحتی....
ا/ت:خب باشه همین الان....
کوک: تضمین نمیکنم که حتی کرم پودر هم کیس مارک هایی که میزارم رو بپوشونه.....
ا/ت:عوم....خب.....ولش کن همون شب بهتره...
کوک:هر جور راحتی!هر دوش برام لذت بخشه....(نیشخند)
ا/ت: خب حالا دیگه میرم بهشون میگم واسه منم نوبت بگیرن.....
کوک:لازم نکرده..!
ا/ت:چرا؟مگه نگفتی اگه شرط رو قبول کنم میزاری؟!!
کوک: فقط اون نیست....(خنده ی تغص)
ا/ت:خب؟
کوک:(میره سمت تختو رو تخت میخوابه و میگه:)
کوک:بیا اینجا
ا/ت:باشه....(رفت جلوی تخت وایساد)
کوک:(از جاش بلند میشه و رو تخت میشینه ) بشین روش!.(اشاره به دیگش...ولی ا/ت منظورش رو متوجه نمیشه)
ا/ت: رو چی ؟
{پایان}
ای خدا حتی شانس نداریم یکی مارو به عنوان برده ببره خونش😂
شرط پارت های بعدی فالورا ۲۴۰ بیشتر بشه....
ببخشید سخت میزارم....
پارت_27
ویو ا/ت:کلی با دخترا حرف زدم و آشنا شدیم.....گفتن واسه نهار همه ی دوستای نزدیک کوک میان و باهاشون آشنا میشم......بعدش گفتن که میخوان برن به یکی از بهترین سالن های زیبایی سئول و خواستن منم باهاشون برم.....خیلی خوشحال شدم و خواستم بگم باشه.....که.....دیدم کوک با اخم از اونور نگام میکنه.....و گفتم....باید از کوک اجازه بگیرم که کتی گفت:
کتی:واقعا؟ چرا!
میامیسا:خب کوک مثل دوست پسرای ما نیست دخترا.....اون واقعا رو کسی که دوسش داشته باشه خیلی حساسه....
ا/ت:آفرین....دقیقا همینطوره.....یه لحظه من رو ببخشید الان برمیگردم(از جاش بلند میشه و میره پیش کوک)
ا/ت:کوک....
کوک:بله؟
ا/ت: میگم میشه......
کوک:نه...
ا/ت: خب بزار حرفمو بزنم.....
کوک :میدونم میخوای چی بگی.... میخوای بگی دوس داری با اونا بری سالن...
ا/ت:خب آخه....
کوک:گفتم نه....
ا/ت: چرا خب؟
کوک:همین که گفتم .....
ا/ت:کوک لطفا ••
کوک: یه لحظه بیا اتاقم کارت دارم....
ا/ت: باشه....
* کوک رفت بالا اتاق خودش و ا/ت هم دنبالش رفت *
*داخل اتاق*
ا/ت: کاری داشتی؟
کوک: خواستم اونجا حرف نزنیم ...همه نگاه میکردن.....
ا/ت: خب میزاری باهاشون برم؟
کوک:گفتم که نه......(اخم)
ا/ت:لطفا....
کوک: بس کن.....دلت که دعوا نمیخواد؟
ا/ت: ب.باشه......(اشک تو چشاش جمع میشه و میخواد از اتاق بره بیرون که کوک میگه)
کوک: ببینمت.....سرتو بلند کن.....
ا/ت:......(بدون هیچ حرفی سرشو بلند میکنه)
کوک: چرا انقد زود گریت میگیره؟
ا/ت: نمیدونم.....(اشکاش شروع به ریختن میکنن)
کوک:: بس کن لطفا........گریه نکن......باشه خب گریه نکن میزارم باهاشون بری...
ا/ت:واقعا؟میزاری؟
کوک: شرط داره....
ا/ت: باشه....خب شرطت؟
کوک:بزاری بدنتو ببینم....
ا/ت:نههههه.....
کوک:پس حق بیرون رفتن یا یه ماه دیگه رو نداری ! حتی بیرون از در عمارت....
ا/ت:چرا....خو؟
کوک:همین که گفتم حالا هم بیرون.....(جدی)
ا/ت: خیلی خب.....باشه...
کوک:خب منتظرم....
ا/ت: الان؟!
کوک:آره....
ا/ت: نمیشه امشب بعد از مهمونی.....
کوک: خب اونوقت واقعا کنترلم دست خودم نمیمونه.....خودت که میدونی!
ا/ت:چرا؟
کوک:چون آدم مست هیچی حالیش نیست.....دیگه هرجور راحتی....
ا/ت:خب باشه همین الان....
کوک: تضمین نمیکنم که حتی کرم پودر هم کیس مارک هایی که میزارم رو بپوشونه.....
ا/ت:عوم....خب.....ولش کن همون شب بهتره...
کوک:هر جور راحتی!هر دوش برام لذت بخشه....(نیشخند)
ا/ت: خب حالا دیگه میرم بهشون میگم واسه منم نوبت بگیرن.....
کوک:لازم نکرده..!
ا/ت:چرا؟مگه نگفتی اگه شرط رو قبول کنم میزاری؟!!
کوک: فقط اون نیست....(خنده ی تغص)
ا/ت:خب؟
کوک:(میره سمت تختو رو تخت میخوابه و میگه:)
کوک:بیا اینجا
ا/ت:باشه....(رفت جلوی تخت وایساد)
کوک:(از جاش بلند میشه و رو تخت میشینه ) بشین روش!.(اشاره به دیگش...ولی ا/ت منظورش رو متوجه نمیشه)
ا/ت: رو چی ؟
{پایان}
ای خدا حتی شانس نداریم یکی مارو به عنوان برده ببره خونش😂
شرط پارت های بعدی فالورا ۲۴۰ بیشتر بشه....
ببخشید سخت میزارم....
۱۹.۸k
۲۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.