چند پارتی
چند پارتی
بیلیارد
پارت۲
ادمین ویو:
ات خودشو کنار کشید اما نمیدوست زمانی که پسر بی حرکت بود فقط بهش خیره بود و توی دلش چی میگفت
میگفت:این دختر... خیلی زیباس... فک کردم موهاش کوتاه ولی... لَخت و زیباس موهاش... تایپمه؟ عاره بی شک از دستش نمیدم
پسر کنار اومد و دست اتو ول کرد
جیمین:اسمتون؟
ات نگاه طعنه امیز بهش کرد
جیمین:عا خب اسمم پارک جیمینه
ات:اوم منم ات هستم کیم ات ایشون هم لی دام هستن
دام نگاه خجالتیی به جیمین کرد
جیمین لبخندی زد
هواسش به پسرا نبود نگتهشچن کرد که دید دارن یواش یواش میخندن
تند رفت سمتشون که اونا سریع رفتن توی رختکن
جیمین:میبینمت
رفت توی رختکن
دام:اووو دختر معلومه ازت خوشش اومد
ات:ببند ببینم اهل این کارا نیستم
دام:بله بله من میدونم خودم
ات دوباره موهاشو توی کلاه گذاشت و برگشتن سر بازی
جیمین با لباس گشاد بیرون اومد
نگاهش به توپ افتاد که بیرون کمد بود از پشت ات رد شد و نگاهش بهش کرد غرق بازی بود توپو توی کمد گذاشت و از کنار ات رد شد اما قبلش...
جیمین:موهات خیلی زیبان مخفیشون نکن
توی گوش ات زمزمه کرد ات که به شدت خم شده بود تا توپو بزنه اعصابش خورد شد
ات:نمیبینی تمرکز گرفتم ؟!
کمرشو صاف کرد و توی روی جیمین نگاه کرد
جیمین:هوم(لبخند)
ات بیشتر اخم کرد
جیمین از کنار ات رد شد و عطرش به مشامش خورد
توی دلش گفت:
اوه خدا کی میشه که این دختر...
بیلیارد
پارت۲
ادمین ویو:
ات خودشو کنار کشید اما نمیدوست زمانی که پسر بی حرکت بود فقط بهش خیره بود و توی دلش چی میگفت
میگفت:این دختر... خیلی زیباس... فک کردم موهاش کوتاه ولی... لَخت و زیباس موهاش... تایپمه؟ عاره بی شک از دستش نمیدم
پسر کنار اومد و دست اتو ول کرد
جیمین:اسمتون؟
ات نگاه طعنه امیز بهش کرد
جیمین:عا خب اسمم پارک جیمینه
ات:اوم منم ات هستم کیم ات ایشون هم لی دام هستن
دام نگاه خجالتیی به جیمین کرد
جیمین لبخندی زد
هواسش به پسرا نبود نگتهشچن کرد که دید دارن یواش یواش میخندن
تند رفت سمتشون که اونا سریع رفتن توی رختکن
جیمین:میبینمت
رفت توی رختکن
دام:اووو دختر معلومه ازت خوشش اومد
ات:ببند ببینم اهل این کارا نیستم
دام:بله بله من میدونم خودم
ات دوباره موهاشو توی کلاه گذاشت و برگشتن سر بازی
جیمین با لباس گشاد بیرون اومد
نگاهش به توپ افتاد که بیرون کمد بود از پشت ات رد شد و نگاهش بهش کرد غرق بازی بود توپو توی کمد گذاشت و از کنار ات رد شد اما قبلش...
جیمین:موهات خیلی زیبان مخفیشون نکن
توی گوش ات زمزمه کرد ات که به شدت خم شده بود تا توپو بزنه اعصابش خورد شد
ات:نمیبینی تمرکز گرفتم ؟!
کمرشو صاف کرد و توی روی جیمین نگاه کرد
جیمین:هوم(لبخند)
ات بیشتر اخم کرد
جیمین از کنار ات رد شد و عطرش به مشامش خورد
توی دلش گفت:
اوه خدا کی میشه که این دختر...
۳.۶k
۱۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.