سناریو درخواستی شیپ باجی×چیفویو - -
سناریو درخواستی شیپ باجی×چیفویو -_-
اگه باجی بفهمه بدبختم....
خوب هشدارررررر میدمممممم کمی هنتای هست ولی نه خیلییییی 🤣
.........................................................................................
ویو چیفویو
داشتم داخل پارک قدم میزدم که یه گربه اومد دور پام میچرخید خیلییییی قشنگههههه شبیه باجی سانه
داشتم باهاش بازی میکردم که یادم افتاد امروز باجی سان دعوتمون کرده خونش امیدوارم مثل دفعه قبلی زیاده روی نکنن آخه سانزو رو وسط خیابون جمع کردیم مایکی که گیر داده بود به دراکن بدبخت تاکمیچی که اصلا نگم بهتره باجی سان داشت مخ میتسویا رو میزد اصلا ولش....
بهتره برم آماده بشم برم
رفتم خونه یه دوش ۵ دقیقه ای گرفتم بعد لباس پوشیدم رفتم سمت خونه باجی سان تا در زدم دیدم بله هاکای مست درو باز کرده میخواد مخمو بزنه باز دوباره شروع کردن
چیفویو:هاکای بیا برو اون ور میخوام بیام داخل
هاکای:باش بیا
چیفویو:نگا کار به کجا کشیده
چرا انقدر زیاده روی کردیننن
سانزو رفته روی مبل بندری میرقصه واییییییییییی جرررررر سم میتسویا که تو بغل هاکای... ولش اصلا
دراکن و مایکی دارن تاکمیچی بدبختو میکشن دلم سوخت
ناهویا داره چرتو پرت میگه
اصلا اینا چقدر سمن جرررررر
داشتم همین طور مسخره این جمع زیبا رو میکردم که یه لیوان الکل اومد جلوم
باجی:بیا توهم بخور
چیفویو:ممنون باجی سان
همین طوری گذشت تا اینکه تموم شد همه رفتن منو باجی سان موندیم ...
چیفویو:ام....
باجی سان حالتون خوبه؟
چرا صورتتون قرمزه؟
چیزی روی صورتمه این طور نگاه میکنید؟
باجی:......
بعد از چند دقیقه باجی سان از روی مبل بلند شد میخواستم برم که منو محکم زد به دیوار و بین دوتا دستاش قفل کرد یا خدا میخواد چیکار کنه
باجی:چیفویو....دوست دارم
چیفویو:چی...
محکم لباشو زد به لبام وحشیانه میمیبوسید تعجب کرده بودم صورتم سرخ شده بود وقتی ازم جدا شد سریع از زیر دستش اومدم بیرون و بردمش داخل اتاق گذاشتمش روی تخت پتو کشیدم روش رفتم بیرون در خونشون رو قفل کردم رفتم خونه اين چه کاری بود گفت دوستم داره؟
واییییییییییی نمیتونم بخوابم
باجی سان احمق ....
•°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°•
پایان ^^
حال کردین اگه هنتای بود بهتر بود ولی از هنتای خسته شدم اگه درخواستی داشتید بگید نظرتون درباره سناریو چی بود؟
اگه باجی بفهمه بدبختم....
خوب هشدارررررر میدمممممم کمی هنتای هست ولی نه خیلییییی 🤣
.........................................................................................
ویو چیفویو
داشتم داخل پارک قدم میزدم که یه گربه اومد دور پام میچرخید خیلییییی قشنگههههه شبیه باجی سانه
داشتم باهاش بازی میکردم که یادم افتاد امروز باجی سان دعوتمون کرده خونش امیدوارم مثل دفعه قبلی زیاده روی نکنن آخه سانزو رو وسط خیابون جمع کردیم مایکی که گیر داده بود به دراکن بدبخت تاکمیچی که اصلا نگم بهتره باجی سان داشت مخ میتسویا رو میزد اصلا ولش....
بهتره برم آماده بشم برم
رفتم خونه یه دوش ۵ دقیقه ای گرفتم بعد لباس پوشیدم رفتم سمت خونه باجی سان تا در زدم دیدم بله هاکای مست درو باز کرده میخواد مخمو بزنه باز دوباره شروع کردن
چیفویو:هاکای بیا برو اون ور میخوام بیام داخل
هاکای:باش بیا
چیفویو:نگا کار به کجا کشیده
چرا انقدر زیاده روی کردیننن
سانزو رفته روی مبل بندری میرقصه واییییییییییی جرررررر سم میتسویا که تو بغل هاکای... ولش اصلا
دراکن و مایکی دارن تاکمیچی بدبختو میکشن دلم سوخت
ناهویا داره چرتو پرت میگه
اصلا اینا چقدر سمن جرررررر
داشتم همین طور مسخره این جمع زیبا رو میکردم که یه لیوان الکل اومد جلوم
باجی:بیا توهم بخور
چیفویو:ممنون باجی سان
همین طوری گذشت تا اینکه تموم شد همه رفتن منو باجی سان موندیم ...
چیفویو:ام....
باجی سان حالتون خوبه؟
چرا صورتتون قرمزه؟
چیزی روی صورتمه این طور نگاه میکنید؟
باجی:......
بعد از چند دقیقه باجی سان از روی مبل بلند شد میخواستم برم که منو محکم زد به دیوار و بین دوتا دستاش قفل کرد یا خدا میخواد چیکار کنه
باجی:چیفویو....دوست دارم
چیفویو:چی...
محکم لباشو زد به لبام وحشیانه میمیبوسید تعجب کرده بودم صورتم سرخ شده بود وقتی ازم جدا شد سریع از زیر دستش اومدم بیرون و بردمش داخل اتاق گذاشتمش روی تخت پتو کشیدم روش رفتم بیرون در خونشون رو قفل کردم رفتم خونه اين چه کاری بود گفت دوستم داره؟
واییییییییییی نمیتونم بخوابم
باجی سان احمق ....
•°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°•
پایان ^^
حال کردین اگه هنتای بود بهتر بود ولی از هنتای خسته شدم اگه درخواستی داشتید بگید نظرتون درباره سناریو چی بود؟
۶.۷k
۱۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.