My wild mafia ادامه پارت 15و16
پس معلوم شد جیمین اومده ساعت چنده هه ده شب بدون توجه کردن بهش رفتم تو اشپز خونه پیش اجوما جیمین اومد تو چارچوب در وایساد
اجوما میشع مارو تنها بزاری
اجوما: بله اقا با اجازه
جیمین: بیب توجهی نکردم بهش
جیمین: بیبی من میدونم ازم دلخوری ولی کار داشتم قول میدم برات جبران کنم هوم قبوله
ات با بغض گفتم
ات: تاحالا دیدی کسی زنشو اولین روز عروسیشون تنها بزاره 🥺 جیمین من صبح از خواب ب امید اینکه بغلت کنم از خواب پاشدم 🥺
جیمین: ببخشید بیب بهت قول میدم جبران کنم میبخشیم
ات: باشههه مکه میتونم تورو نبخشم با گریه رفتم بغلش
جیمین: ات داری گریه میکنی الان دیگه چرا
ات: هقق نمییییدونممممهق هق
تو بغلش بودم سرمو بوس کرد رفتیم پیش بقیه اعضا واقعا خوابم میومد با نینا خیلی بازی کرده بودم خسته شدم داشتیم فیلم میدیدیم ک خوابم برد
جیمین
داشتیم فیلم میدیدیم ک دیدم ات سرش افتاد رو شونم حتما خیلی خسته بود مثل بچه ها خوابیده بود براید استایل بغلش کردم بردم تو اتاق مشترکمون گذاشتم رو تخت پتو رو کشیدم روش ل. بشو سطحی بوس. یدم رفتم پایین باید برا امروزو از دلش در بیارم
کلی برا فردا برنامه چیدم ک از دل ات در بیارم
صبح
از خواب پاشدم خواستم برم لباسمو عوض کنم ک کمد خالی بود رفتم پایین جیمین داشت چمدون میزاشت تو ماشین
ات: جایی میخوایم بریم
جیمین: صبح بخیر نزدیک ات شدم لب. شو بوسیدم اره داریم میریم مسافرت
ات: واقعاااا🤩
کجا میریم حالا
جیمین.سوپرایزههه بیب بدو لباست رو تخته بپوش بیا
رفتم لباسمو پوشیدم سوار ماشین شدیم حرکت کردیم
ات: کجا میریم؟ کی میرسیم؟ زیادیی دورههه؟ چ شکلیههه؟ چجور جاییههه واییی از هیجاننن الان میترکممم
جیمین: دستشو گرفتم ات اروم باش بیب داریم میریم ی خونه تو طبیعت برای جبران دیروز
ات: جیمین عاشقتمممم اخههههه
جیمین: منمممم
چیزی نگفتیم ی موزیک اروم پلی کردیم
جیمین وایساد رفت از مغاژه یکم خرتو پرت گرف راه افتادیم نزدیکای شب بود خوابم میومد با نوازشایی ک جیمین رو دستم میمرد چشام گرم شد خوابم برد
با صدای جیمین از خواب بلند شدم
جیمین: ات بیبیم پاشو عزیزم رسیدیم
ات: پیاده شدم واییییی جیمینننن اینجا عالیه مرسییی پریدم بغل جیمین کلی بوسش کردم
جیمین فقط میخندید ب کارام کمکش کردم وسایلو بردیم تو ی خونه چوبی خیلییی خوشگل بود
ات: کی این خونرو داشتی
جیمین: این خونرو موقه ای ک از تو جداشدم گرفتم تمام عکسات خاطراتت اینجاس بخودم قول دادم یروز ک باهام عروسی کردی بیارمت اینجا
ات: وایییی چقدر خوشگلههههه
چیزی نگفتیم شب بود تو حیاط خونه نشسته بودیم طبیعتو نگا میکردیم هوا خیلی سرد بود
جیمین: ات هوا سرده لباس بپوش
ات: پوشیدممم ولی باز سرده
جیمین بیا بریم تو حداقل شومینه رو روشن کنم
ات: نه همین جا بشینیم همو بغل کنیم گرمم میشه
جیمین: اون ستاررو میبینی هرموقع اونو نگاه میکردم یاد تو میوفتادم درست مثل خودت خوشگل بود ولی الان تو از هرچیزی زیبا تری
جیمین برگشت سمت ماه گفت
ببین ات ماهو
هعییی ماههه الهههههه من از تو خوشگللل ترههه
ان: از کیوت بازیاش خندم گرفت لپشو بوس کردم سرمو گذاشتم رو شونش
اجوما میشع مارو تنها بزاری
اجوما: بله اقا با اجازه
جیمین: بیب توجهی نکردم بهش
جیمین: بیبی من میدونم ازم دلخوری ولی کار داشتم قول میدم برات جبران کنم هوم قبوله
ات با بغض گفتم
ات: تاحالا دیدی کسی زنشو اولین روز عروسیشون تنها بزاره 🥺 جیمین من صبح از خواب ب امید اینکه بغلت کنم از خواب پاشدم 🥺
جیمین: ببخشید بیب بهت قول میدم جبران کنم میبخشیم
ات: باشههه مکه میتونم تورو نبخشم با گریه رفتم بغلش
جیمین: ات داری گریه میکنی الان دیگه چرا
ات: هقق نمییییدونممممهق هق
تو بغلش بودم سرمو بوس کرد رفتیم پیش بقیه اعضا واقعا خوابم میومد با نینا خیلی بازی کرده بودم خسته شدم داشتیم فیلم میدیدیم ک خوابم برد
جیمین
داشتیم فیلم میدیدیم ک دیدم ات سرش افتاد رو شونم حتما خیلی خسته بود مثل بچه ها خوابیده بود براید استایل بغلش کردم بردم تو اتاق مشترکمون گذاشتم رو تخت پتو رو کشیدم روش ل. بشو سطحی بوس. یدم رفتم پایین باید برا امروزو از دلش در بیارم
کلی برا فردا برنامه چیدم ک از دل ات در بیارم
صبح
از خواب پاشدم خواستم برم لباسمو عوض کنم ک کمد خالی بود رفتم پایین جیمین داشت چمدون میزاشت تو ماشین
ات: جایی میخوایم بریم
جیمین: صبح بخیر نزدیک ات شدم لب. شو بوسیدم اره داریم میریم مسافرت
ات: واقعاااا🤩
کجا میریم حالا
جیمین.سوپرایزههه بیب بدو لباست رو تخته بپوش بیا
رفتم لباسمو پوشیدم سوار ماشین شدیم حرکت کردیم
ات: کجا میریم؟ کی میرسیم؟ زیادیی دورههه؟ چ شکلیههه؟ چجور جاییههه واییی از هیجاننن الان میترکممم
جیمین: دستشو گرفتم ات اروم باش بیب داریم میریم ی خونه تو طبیعت برای جبران دیروز
ات: جیمین عاشقتمممم اخههههه
جیمین: منمممم
چیزی نگفتیم ی موزیک اروم پلی کردیم
جیمین وایساد رفت از مغاژه یکم خرتو پرت گرف راه افتادیم نزدیکای شب بود خوابم میومد با نوازشایی ک جیمین رو دستم میمرد چشام گرم شد خوابم برد
با صدای جیمین از خواب بلند شدم
جیمین: ات بیبیم پاشو عزیزم رسیدیم
ات: پیاده شدم واییییی جیمینننن اینجا عالیه مرسییی پریدم بغل جیمین کلی بوسش کردم
جیمین فقط میخندید ب کارام کمکش کردم وسایلو بردیم تو ی خونه چوبی خیلییی خوشگل بود
ات: کی این خونرو داشتی
جیمین: این خونرو موقه ای ک از تو جداشدم گرفتم تمام عکسات خاطراتت اینجاس بخودم قول دادم یروز ک باهام عروسی کردی بیارمت اینجا
ات: وایییی چقدر خوشگلههههه
چیزی نگفتیم شب بود تو حیاط خونه نشسته بودیم طبیعتو نگا میکردیم هوا خیلی سرد بود
جیمین: ات هوا سرده لباس بپوش
ات: پوشیدممم ولی باز سرده
جیمین بیا بریم تو حداقل شومینه رو روشن کنم
ات: نه همین جا بشینیم همو بغل کنیم گرمم میشه
جیمین: اون ستاررو میبینی هرموقع اونو نگاه میکردم یاد تو میوفتادم درست مثل خودت خوشگل بود ولی الان تو از هرچیزی زیبا تری
جیمین برگشت سمت ماه گفت
ببین ات ماهو
هعییی ماههه الهههههه من از تو خوشگللل ترههه
ان: از کیوت بازیاش خندم گرفت لپشو بوس کردم سرمو گذاشتم رو شونش
۴۶.۱k
۱۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.