شادی اور(part 30)
_______♡part 30♡______
^ویو سوبین^
بنظر من شوگا ادم خیلی تنهایی بود میخواستم بهش کمک کنم دیگه تنها نباشه اما بهش وابسته شده بودم اصلا حواسم نبود یهو دیدم خیلی برام مهم شده کم کم ازش خوشم اومده بود انگار هیچکسو جز اون نمیدیدم ولی میترسیدم حسمو بهش بگم
^چند روز بعد^
*ویو جیمین*
رائونو واسه شمام دعوت کرده بودم یه رستوران شیک و میخواستم حسمو بهش بگم یه دوش گرفتم و موهامو خشک کردم کت و شلوار مشکیمو پوشیدمو گوشواره های گوچیمو گوشم کردم ادکلن همیشگیمو زدم موهامو درست کردم خودمو توی ایینه نگاه کردم عالی شده بودم خدا خدا میکردم رائون هم بهم حس داشته باشه کادو و شاخه گلی که واسه رائون گرفته بودمو با سویچ ماشین برداشتم و از خونه زدم بیرون و سوار ماشینم شدم رسیدم رستوران و نشستم و منتظر رائون موندم تا وقتی اون بیاد چیزایی که میخواستم بهش بگمو مرور میکردم چند مین گذشت بله خود خودش بود براش دست تکون دادم که منو دید و اومد پیشم نشست
رائون:سلام جیمین
جیمین:سلام بیا بشین
رائون:خوبی؟
جیمین:مرسی خودت خوبی؟
رائون:ممنون، امم گفتی قراره یه چیز مهم بهم بگی
جیمین:اره ولی بیا قبلش شام بخوریم یه چیزی سفارش بده
رائون:اوکی
^چند مین بعد ازینکه غذاشونو اوردن^
رائون:جیمین لبت سسی شده
دستمال برداشتم و بردم سمت صورتم
جیمین: اینجا؟
رائون:نه اونطور
جیمین:اینجا؟
رائون یه دستمال برداشت و دستشو اورد جلوی صورتم و باهاش سسی که روی لبم بودو تمیز کرد منم هنگ کرده بودم یعنی حواسش بهم بود؟ یعنی ممکنه اونم دوسم داشته باشه؟ اون به صورتم دست زد عر
رائون: جیمین، جیمین کجایی؟
جیمین:او من چیزه حواسم نبود ببخشید
رائون:حالت خوبه؟
جیمین:اره خوبم
^بعد از شام^
جیمین:خب رائون یه چیز مهم بهت بگم
رائون:اره
جیمین:منو تو الان خیلی وقته دوستیم مگه نه؟
رائون:اره چیزی شده جیمین؟ داری نگرانم میکنی؟
جیمین:نمیخوام دیگه دوست باشیم
رائون:چی؟ ولی؟
جیمین:میخوام دوست پسرت باشم
رائون:*شوک*
جیمین:من خیلی وقته دوست دارم و میخواستم بهت بگم چه حسی بهت دارم میخواستم بدونم توهم بهم حس داری؟
ادامه دارد...
مرسی که حمایت میکنین♥
لایک و کامنت یادتون نره 🥺💜
با اینکه هیچ وقت کامنت نمیزارین🥲❤️🩹
عکس لباسای جیمین و رائون اسلاید دومن
^ویو سوبین^
بنظر من شوگا ادم خیلی تنهایی بود میخواستم بهش کمک کنم دیگه تنها نباشه اما بهش وابسته شده بودم اصلا حواسم نبود یهو دیدم خیلی برام مهم شده کم کم ازش خوشم اومده بود انگار هیچکسو جز اون نمیدیدم ولی میترسیدم حسمو بهش بگم
^چند روز بعد^
*ویو جیمین*
رائونو واسه شمام دعوت کرده بودم یه رستوران شیک و میخواستم حسمو بهش بگم یه دوش گرفتم و موهامو خشک کردم کت و شلوار مشکیمو پوشیدمو گوشواره های گوچیمو گوشم کردم ادکلن همیشگیمو زدم موهامو درست کردم خودمو توی ایینه نگاه کردم عالی شده بودم خدا خدا میکردم رائون هم بهم حس داشته باشه کادو و شاخه گلی که واسه رائون گرفته بودمو با سویچ ماشین برداشتم و از خونه زدم بیرون و سوار ماشینم شدم رسیدم رستوران و نشستم و منتظر رائون موندم تا وقتی اون بیاد چیزایی که میخواستم بهش بگمو مرور میکردم چند مین گذشت بله خود خودش بود براش دست تکون دادم که منو دید و اومد پیشم نشست
رائون:سلام جیمین
جیمین:سلام بیا بشین
رائون:خوبی؟
جیمین:مرسی خودت خوبی؟
رائون:ممنون، امم گفتی قراره یه چیز مهم بهم بگی
جیمین:اره ولی بیا قبلش شام بخوریم یه چیزی سفارش بده
رائون:اوکی
^چند مین بعد ازینکه غذاشونو اوردن^
رائون:جیمین لبت سسی شده
دستمال برداشتم و بردم سمت صورتم
جیمین: اینجا؟
رائون:نه اونطور
جیمین:اینجا؟
رائون یه دستمال برداشت و دستشو اورد جلوی صورتم و باهاش سسی که روی لبم بودو تمیز کرد منم هنگ کرده بودم یعنی حواسش بهم بود؟ یعنی ممکنه اونم دوسم داشته باشه؟ اون به صورتم دست زد عر
رائون: جیمین، جیمین کجایی؟
جیمین:او من چیزه حواسم نبود ببخشید
رائون:حالت خوبه؟
جیمین:اره خوبم
^بعد از شام^
جیمین:خب رائون یه چیز مهم بهت بگم
رائون:اره
جیمین:منو تو الان خیلی وقته دوستیم مگه نه؟
رائون:اره چیزی شده جیمین؟ داری نگرانم میکنی؟
جیمین:نمیخوام دیگه دوست باشیم
رائون:چی؟ ولی؟
جیمین:میخوام دوست پسرت باشم
رائون:*شوک*
جیمین:من خیلی وقته دوست دارم و میخواستم بهت بگم چه حسی بهت دارم میخواستم بدونم توهم بهم حس داری؟
ادامه دارد...
مرسی که حمایت میکنین♥
لایک و کامنت یادتون نره 🥺💜
با اینکه هیچ وقت کامنت نمیزارین🥲❤️🩹
عکس لباسای جیمین و رائون اسلاید دومن
۳.۱k
۱۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.