دوست پسر روانی(۲)فصل دوم
(اگه دوست ندارین نخونید گذارش هم نکنید)
ویو تهیونگ
الان ۸ ماهی میشد که یوری قشنگمو نداشتم خیلی دلم براش تنگ شده بود نمیدونم چجوری این همه مدت تحمل کردم دوریشو از وقتی رفت دیگه کارم شده کل روز توی خونه مست کردن تا حدی که دیگه بیهوش بشم چندباریم کارم به بیمارستان کشید دیگه نمیتونم این دوری رو تحمل کنم عمارتم شده بود مثل قبرستون سوت و کور و تاریک چون شاید اگه باهاش درست رفتار میکردم اینجوری نمیشد اون مثل نور این خونه بود من قدرشو نمیدونستم هنوز امارشو داشتم میدونستم چیکار میکنه کجا میرع کی میره کی میاد
نبودن اون داشت منو به مرز جئون میبرد
دلم میخواست الان پیشم باشه تمام روز توی بغلم باشه اگه همین الان پیشم بود تا صبح به فا.کش میدادم دلم برای بوی تنش تنگ شده دیگه نمی تونستم تحمل کنم هم خیلی ازش عصبی بودم هم خیلی دلم براش تنگ شده بود
میخواستم برم دنبالش و دوباره برگردونمش به این عمارت
میدونی اصن چیه چه بخواد چه نخواد اون مال منه از جام بلند شدم امروز اونو برمیگردونم توی همین خونه و بهش میفهمونم که تا الان چقدر باهاش خوب رفتار کردم
هه..من روانیم ها ...خانم کیم یوری از فردا تهیونگ روانی رو نشونت میدم بهت میفهمونم چقدر میتونم ترسناک باشم
.
.
ویو یوری
بعد از دانشگاه با لیا و جیمین رفتیم کافه و تقریبا داشت شب میشد ازشون جدا شدم و به سمت خونه راه افتادم
همش حس میکردم یکی دنبالمه سایه کسی رو پشت سرم حس میکردم سرعتمو بیشتر کردم که سرعت اون هم زیاد که یهو ترسی به دلم افتاد که نکنه...خودش..باش..هه ...نه ..نه قطعا اون نیست یعنی نباید باشه
به سمت کوچه ای رفتم خیلی تاریک بود الان ترسم بیشتر شده بود پشت سرمو کردم ولی ندیدم کسی رو ایستادم و عقب رو خوب نگاه کردم کسی نبود نفسی راحت کشیدم
برگشتم که راهم ادامه بدم که سرم به چیز سفتی یا بهتره بگم کسی خورد سرمو بالا آوردم تا ببینم کیه که چهره ترسناک تهیونگ نمایان شد و......
میدونم جای حساسی وب کردم ولی اگه حمایت کنید تا امشب پارت جدید میزارم
شرط:۱۰ لایک 🍷✨
ویو تهیونگ
الان ۸ ماهی میشد که یوری قشنگمو نداشتم خیلی دلم براش تنگ شده بود نمیدونم چجوری این همه مدت تحمل کردم دوریشو از وقتی رفت دیگه کارم شده کل روز توی خونه مست کردن تا حدی که دیگه بیهوش بشم چندباریم کارم به بیمارستان کشید دیگه نمیتونم این دوری رو تحمل کنم عمارتم شده بود مثل قبرستون سوت و کور و تاریک چون شاید اگه باهاش درست رفتار میکردم اینجوری نمیشد اون مثل نور این خونه بود من قدرشو نمیدونستم هنوز امارشو داشتم میدونستم چیکار میکنه کجا میرع کی میره کی میاد
نبودن اون داشت منو به مرز جئون میبرد
دلم میخواست الان پیشم باشه تمام روز توی بغلم باشه اگه همین الان پیشم بود تا صبح به فا.کش میدادم دلم برای بوی تنش تنگ شده دیگه نمی تونستم تحمل کنم هم خیلی ازش عصبی بودم هم خیلی دلم براش تنگ شده بود
میخواستم برم دنبالش و دوباره برگردونمش به این عمارت
میدونی اصن چیه چه بخواد چه نخواد اون مال منه از جام بلند شدم امروز اونو برمیگردونم توی همین خونه و بهش میفهمونم که تا الان چقدر باهاش خوب رفتار کردم
هه..من روانیم ها ...خانم کیم یوری از فردا تهیونگ روانی رو نشونت میدم بهت میفهمونم چقدر میتونم ترسناک باشم
.
.
ویو یوری
بعد از دانشگاه با لیا و جیمین رفتیم کافه و تقریبا داشت شب میشد ازشون جدا شدم و به سمت خونه راه افتادم
همش حس میکردم یکی دنبالمه سایه کسی رو پشت سرم حس میکردم سرعتمو بیشتر کردم که سرعت اون هم زیاد که یهو ترسی به دلم افتاد که نکنه...خودش..باش..هه ...نه ..نه قطعا اون نیست یعنی نباید باشه
به سمت کوچه ای رفتم خیلی تاریک بود الان ترسم بیشتر شده بود پشت سرمو کردم ولی ندیدم کسی رو ایستادم و عقب رو خوب نگاه کردم کسی نبود نفسی راحت کشیدم
برگشتم که راهم ادامه بدم که سرم به چیز سفتی یا بهتره بگم کسی خورد سرمو بالا آوردم تا ببینم کیه که چهره ترسناک تهیونگ نمایان شد و......
میدونم جای حساسی وب کردم ولی اگه حمایت کنید تا امشب پارت جدید میزارم
شرط:۱۰ لایک 🍷✨
۱.۶k
۰۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.