چشمان خمار تو...پارت۱
بچه ها دوتا شخصیت اضافه داریم:
جانگ رونا..ع: &
مین جینهو..ع: #
+:و..ای...نکن...وای...الان میم..یرم...جررر...رینااا...گوه خوردم...دی..گه..اب..نمیریزم..واییی...قلقل..کم نده...*خنده*
÷:دیگه تو باشی رو من اب نریزی*خنده*
+:هوف...جر خوردم خدا
÷:ات*داد*....کتابمو کجا میبری بیا ببینم*بلند*
+:حالا قول بده دیگه قلقلکم نمیدی بیارم بدم
÷:قول...
_:بکش کنار*سرد،عصبی
+:نکشم چی میشه؟
÷:ات بیخیال بیا بریم
×:به به سلام
_:نکشی؟بزار بگم چی میشه...
یونگی دستشو اورد بالا تا به ات سیلی بزنه ولی رینا این این اجازه رو بهش نداد
÷:مین یونگی...بار اخرت باشه که رو ات دست بلند میکنی*جدی
_:اوکی
×:یونگی بیا بریم
؟:ببخشید میشه شمارتو بهم بدی؟
_:...*نگاهی پر از معنا*
؟:متوجه شدم
ویویوجین:
یونگی از صبح عصبی بود که بهم دلیلشو نمیگفت...باهم رفتیم حیاط مدرسه و نشستیم که یونگی گفت..
_:یوجین...اون پسره هیز کجاس؟*عصبی
×:نمیدونم تو ی جایی از این مدرسس
_:پیداش کن باید ی درسی بهش بدم*عصبی
×:یونگی از صب عصبی ولی چیزی نمیگی چیشده؟
#:به به جمتون جمه
_:حلال زاده خودش اومد *نیشخند...ببینم با چه جرعتی با دوست دختر من میخوابی*عصبی*
#:من چیزی نگفتم بهش خودش اومد خواهش کرد منم ردش نکردم
_:که خواهش کرد و ردش نکردی؟..چیزی که مال منه مال منه مین جینهو*عصبی
ویوادمین:
جینهو و یونگی تا میخوردن همو زدن...ناظما نمیتونستن کاری کنن چون میدونستن یونگی همشونو میزنه پس به مدیر مدرسه گفتن بیاد
مدیر:چه خبره...شما دوتا برین دفتر بهداشت بعد مستقیم بیاین دفتر*نمیدونم چرا ولی یاد حرف ناظما که میگن خانمم مقنعت افتادم😂*
ویوات:
این زنگ چیز خواستی نداشتیم...برای همین اجازه گرفتمو رفتم دفتر بهداشت تا کمک کنم...یکمی از وسایلا رو مرتب کردم..که دکتر گفت میره دفتر و اینجارو به من میسپره.
ویو یونگی:
رفتیم دفتر بهداشت درو باز کردم که دیدم دوست رینا اینجاس
+:شما..دوتا چتون شده؟
#:دعوامون شد
+:زدین همو پاره...
_:حرف اضافه نزن...دکتر کجاست؟
+:دکتر رفت دفتر مدیر بیا بشین خودم پانسمان میکنم
_:لازم نکرده
+:چی چیو لازم نکرده انقد خون از هردوتون رفته تا دو دیقه دیگه بیهوش میشین...تازه فک نکن هر دختری باهات حرف میزنه ازت خوشش میاد..من فقط دارم چیزی که دکترگفتو عملی میکنم
_:بلدی پانسمان کنی؟
+:بلد نبودم اینجا چیکار داشتم..بیا بشین...بیا بشین دیگه اندازه زرافه ای قدم نمیرسه
_:باشه..*نشست*
+:...ی بار همو میکشتین دیگه این چه وضعیه؟...یکم درد میکنه تحمل کن...ایی چیکار میکنی؟
#:هولت میدم
+:*پاشد یکی خوابوند تو دهن جینهو*
#:تو چیکار میکنی دختره..
+:همون کاری که دلم میخواد..همین جا بشین و خفه خون بگیر...*رفت پیش یونگی*..پانسمان صورتت تموم شد موند بستن مچ دستت..خب تموم شد پاشو برو
بچه ها دوتا شخصیت اضافه داریم:
جانگ رونا..ع: &
مین جینهو..ع: #
+:و..ای...نکن...وای...الان میم..یرم...جررر...رینااا...گوه خوردم...دی..گه..اب..نمیریزم..واییی...قلقل..کم نده...*خنده*
÷:دیگه تو باشی رو من اب نریزی*خنده*
+:هوف...جر خوردم خدا
÷:ات*داد*....کتابمو کجا میبری بیا ببینم*بلند*
+:حالا قول بده دیگه قلقلکم نمیدی بیارم بدم
÷:قول...
_:بکش کنار*سرد،عصبی
+:نکشم چی میشه؟
÷:ات بیخیال بیا بریم
×:به به سلام
_:نکشی؟بزار بگم چی میشه...
یونگی دستشو اورد بالا تا به ات سیلی بزنه ولی رینا این این اجازه رو بهش نداد
÷:مین یونگی...بار اخرت باشه که رو ات دست بلند میکنی*جدی
_:اوکی
×:یونگی بیا بریم
؟:ببخشید میشه شمارتو بهم بدی؟
_:...*نگاهی پر از معنا*
؟:متوجه شدم
ویویوجین:
یونگی از صبح عصبی بود که بهم دلیلشو نمیگفت...باهم رفتیم حیاط مدرسه و نشستیم که یونگی گفت..
_:یوجین...اون پسره هیز کجاس؟*عصبی
×:نمیدونم تو ی جایی از این مدرسس
_:پیداش کن باید ی درسی بهش بدم*عصبی
×:یونگی از صب عصبی ولی چیزی نمیگی چیشده؟
#:به به جمتون جمه
_:حلال زاده خودش اومد *نیشخند...ببینم با چه جرعتی با دوست دختر من میخوابی*عصبی*
#:من چیزی نگفتم بهش خودش اومد خواهش کرد منم ردش نکردم
_:که خواهش کرد و ردش نکردی؟..چیزی که مال منه مال منه مین جینهو*عصبی
ویوادمین:
جینهو و یونگی تا میخوردن همو زدن...ناظما نمیتونستن کاری کنن چون میدونستن یونگی همشونو میزنه پس به مدیر مدرسه گفتن بیاد
مدیر:چه خبره...شما دوتا برین دفتر بهداشت بعد مستقیم بیاین دفتر*نمیدونم چرا ولی یاد حرف ناظما که میگن خانمم مقنعت افتادم😂*
ویوات:
این زنگ چیز خواستی نداشتیم...برای همین اجازه گرفتمو رفتم دفتر بهداشت تا کمک کنم...یکمی از وسایلا رو مرتب کردم..که دکتر گفت میره دفتر و اینجارو به من میسپره.
ویو یونگی:
رفتیم دفتر بهداشت درو باز کردم که دیدم دوست رینا اینجاس
+:شما..دوتا چتون شده؟
#:دعوامون شد
+:زدین همو پاره...
_:حرف اضافه نزن...دکتر کجاست؟
+:دکتر رفت دفتر مدیر بیا بشین خودم پانسمان میکنم
_:لازم نکرده
+:چی چیو لازم نکرده انقد خون از هردوتون رفته تا دو دیقه دیگه بیهوش میشین...تازه فک نکن هر دختری باهات حرف میزنه ازت خوشش میاد..من فقط دارم چیزی که دکترگفتو عملی میکنم
_:بلدی پانسمان کنی؟
+:بلد نبودم اینجا چیکار داشتم..بیا بشین...بیا بشین دیگه اندازه زرافه ای قدم نمیرسه
_:باشه..*نشست*
+:...ی بار همو میکشتین دیگه این چه وضعیه؟...یکم درد میکنه تحمل کن...ایی چیکار میکنی؟
#:هولت میدم
+:*پاشد یکی خوابوند تو دهن جینهو*
#:تو چیکار میکنی دختره..
+:همون کاری که دلم میخواد..همین جا بشین و خفه خون بگیر...*رفت پیش یونگی*..پانسمان صورتت تموم شد موند بستن مچ دستت..خب تموم شد پاشو برو
۶.۹k
۲۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.