ساکت ترین بدترینه و بدترین عشقمه پارت3
ا/ت:ساکت*
داشتم ب حرفای استاد گوش میدادم ولی اصلا نمیتونستم تمرکز کنم*
گوجو:در ذهن(گتو موندم الان ازت ممنون باشم یا اینکه بخوام فحش کشت کنم)
هی ا/ت...
میخواستم حرف بزنم ک صدای بلند خندهیی متوقفم کرد
ا/ت :نانی خل شدن
ویو گتو و کیانا*
گتو:داشتم آنقدر میخندیدم ک اشکم در اومده بود
کیانا:رو زمین ولو بود داشت میخندید
استاد:با اعصبانیت
گتو کیانا از کلاس من همین الان برید بیرون
داشت با دستش ب سمت در اشاره میکرد*
کیانا توانایی بلند شدن نداشت از خنده*
گتو خودشو جمع و جور کرد اومد کیانا رو بلند کرد رفت بیرون*
هردوشون رفتن تو حیاط و روی ی صندلی نشستن
کیانا:واییی خیلی سم بود😂😂
گتو:موافقم فقد چهره استاد ک مثل اسم گوجو شده بود😂
کیانا:جررررر این چی بود گفتی اگه ا/ت اینجا بود کلتو کنده بود🤣
گتو:فکر نمیکردم منو آنقدر ضعیف ببینی کیوی😂😔
کیانا:تو رو ضعیف نمیبینم فقد اون وقتی بحث گوجو میشه ی هیولا میشه
ویو ب کلاس قبل از اینکه اون دوتا بخندن*
استاد داشت تدریس میکرد که برای گتو پیام اومد پیام رو باز کرد ی عکس بود وقتی عکسو دید ب کیانا عکس رو نشون داد*
کیانا با دیدن عکس از شدت خنده افتاد زمین
و گتو نتونست خندسو کنترل کنه زد زیر خنده
استاد اومد سمتشون ک بگه بس کنن ک چشمش ب عکس افتاد
حالا محتوای عکس
(استادیوم ی پیرمرد هفتاد هشتاد سالست)
همون استاد با ادیت سوتین بسته بود و ی پاپیون روی سر کچلش بود از اون ور پایینش نوشته بود ببعی شبی ده دلار😂
ویو بعد از بیرون رفتنشون*
گوجو و ا/ت:جریان چیه
استاد:آنقدر کنجکاوی میتونید برید بیرون و بقیه خفه شین
گوجو:اس..
ویو ب حیاط*
کیانا:کیوی منم؟
تو چی میگی پسرک گی میخوای برا امشب استاد رو برات اجاره کنم؟😂😔
گتو:دیسبک بدی بود و پودر شدم😂
کیانا:تا تو باشی دیگه بم نگی کیوی😂
گتو:کیوی جانم کار نکن بگیرم بخورمت من ک نگفتم دیگه بت نمیگم کیوی😂😔✨
کیانا:گگگگ
گتو:امروز کل کلاسم همین بود تو چی؟
کیانا:منم فک کنم بهتره برم سر کار چند ساعت بیشتر بردارم حداقل
گتو:کار میکنی؟
کیانا:اره،و بهتره الان بر..نانی چرا همچین نگام میکنی؟
گتو:خب من امروز بیکار بودم و با خودم گفتم شاید بشه..با هم بریم بیرون
کیانا:کمی سرخ شدن*
ام خب هوف همین ی بارو بخاطرت نمیرم و میرم مرخصی بگیرم
گتو:خوبه
کیانا زنگ زد ب صاب کارش و داشت بهش میگفتم برای امروز مرخصی میخواد'
گتو:(حالا ک فکر میکنم شمارشو ندارم بعدا ی جوری ازش میگیرم..بعدا نه همین امروز)
کیانا:خب کجا بریم معشوق؟😂
گتو:از حرفش کمی سرخ شدم*
منظورت چیه؟
کیانا:خب معشوق استاد شدی🤣😔✨
گتو:دهنت بعدا بهت نشون میدم😂
کیانا:منتظرم😂
گوجو:(این قرار بود ا/ت رو برا من جور کنه یا قرار بود برا خودش زید جور کنه)
ا/ت:این دوتا چ زود پسر خاله شدن
میدونستم زودتر جامو باهاش عوض میکردم حداقل اون ب کراشش برسه
گوجو:ا/ت..
این داستان ادامه دارد..
#ساکت_ترین_بدترینه_و_بدترین_عشقمه
داشتم ب حرفای استاد گوش میدادم ولی اصلا نمیتونستم تمرکز کنم*
گوجو:در ذهن(گتو موندم الان ازت ممنون باشم یا اینکه بخوام فحش کشت کنم)
هی ا/ت...
میخواستم حرف بزنم ک صدای بلند خندهیی متوقفم کرد
ا/ت :نانی خل شدن
ویو گتو و کیانا*
گتو:داشتم آنقدر میخندیدم ک اشکم در اومده بود
کیانا:رو زمین ولو بود داشت میخندید
استاد:با اعصبانیت
گتو کیانا از کلاس من همین الان برید بیرون
داشت با دستش ب سمت در اشاره میکرد*
کیانا توانایی بلند شدن نداشت از خنده*
گتو خودشو جمع و جور کرد اومد کیانا رو بلند کرد رفت بیرون*
هردوشون رفتن تو حیاط و روی ی صندلی نشستن
کیانا:واییی خیلی سم بود😂😂
گتو:موافقم فقد چهره استاد ک مثل اسم گوجو شده بود😂
کیانا:جررررر این چی بود گفتی اگه ا/ت اینجا بود کلتو کنده بود🤣
گتو:فکر نمیکردم منو آنقدر ضعیف ببینی کیوی😂😔
کیانا:تو رو ضعیف نمیبینم فقد اون وقتی بحث گوجو میشه ی هیولا میشه
ویو ب کلاس قبل از اینکه اون دوتا بخندن*
استاد داشت تدریس میکرد که برای گتو پیام اومد پیام رو باز کرد ی عکس بود وقتی عکسو دید ب کیانا عکس رو نشون داد*
کیانا با دیدن عکس از شدت خنده افتاد زمین
و گتو نتونست خندسو کنترل کنه زد زیر خنده
استاد اومد سمتشون ک بگه بس کنن ک چشمش ب عکس افتاد
حالا محتوای عکس
(استادیوم ی پیرمرد هفتاد هشتاد سالست)
همون استاد با ادیت سوتین بسته بود و ی پاپیون روی سر کچلش بود از اون ور پایینش نوشته بود ببعی شبی ده دلار😂
ویو بعد از بیرون رفتنشون*
گوجو و ا/ت:جریان چیه
استاد:آنقدر کنجکاوی میتونید برید بیرون و بقیه خفه شین
گوجو:اس..
ویو ب حیاط*
کیانا:کیوی منم؟
تو چی میگی پسرک گی میخوای برا امشب استاد رو برات اجاره کنم؟😂😔
گتو:دیسبک بدی بود و پودر شدم😂
کیانا:تا تو باشی دیگه بم نگی کیوی😂
گتو:کیوی جانم کار نکن بگیرم بخورمت من ک نگفتم دیگه بت نمیگم کیوی😂😔✨
کیانا:گگگگ
گتو:امروز کل کلاسم همین بود تو چی؟
کیانا:منم فک کنم بهتره برم سر کار چند ساعت بیشتر بردارم حداقل
گتو:کار میکنی؟
کیانا:اره،و بهتره الان بر..نانی چرا همچین نگام میکنی؟
گتو:خب من امروز بیکار بودم و با خودم گفتم شاید بشه..با هم بریم بیرون
کیانا:کمی سرخ شدن*
ام خب هوف همین ی بارو بخاطرت نمیرم و میرم مرخصی بگیرم
گتو:خوبه
کیانا زنگ زد ب صاب کارش و داشت بهش میگفتم برای امروز مرخصی میخواد'
گتو:(حالا ک فکر میکنم شمارشو ندارم بعدا ی جوری ازش میگیرم..بعدا نه همین امروز)
کیانا:خب کجا بریم معشوق؟😂
گتو:از حرفش کمی سرخ شدم*
منظورت چیه؟
کیانا:خب معشوق استاد شدی🤣😔✨
گتو:دهنت بعدا بهت نشون میدم😂
کیانا:منتظرم😂
گوجو:(این قرار بود ا/ت رو برا من جور کنه یا قرار بود برا خودش زید جور کنه)
ا/ت:این دوتا چ زود پسر خاله شدن
میدونستم زودتر جامو باهاش عوض میکردم حداقل اون ب کراشش برسه
گوجو:ا/ت..
این داستان ادامه دارد..
#ساکت_ترین_بدترینه_و_بدترین_عشقمه
۵۵۹
۱۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.