وقتی برادرته

وقتی برادرته
هانما :هی من میرم بیرون درو قفل کن
سانا:اوکی برو برنگ چی پاستیل بگیر برام
هانما:باشه
هانما میره و سانا درو قفل نمیکنه
و میره تو اتاقش فیلم ببینه
ویو سانا
رفتم از اشپز خوبه نودل بیارم که صدای عجیبی از دره حال اومد
یه مقدار ترسیدم ولی گفتم شاید باد باشه
نویسنده:اره باد بوده برات پاستیل خریده بود🫡
سانا رفت تو اتاقش
فیلم ببینه
هم زمان دوتا مرد وارده خونه شدن
ویو سانا
صدای دوتا مرد میومد
فهمیدم یکی امده تو خونه
سریع رفتم قایم شدم تا بیان تو اتاق
ویو هانما
داشتم با کازوتورا حرف میزدم که یکی زنگ زد
مکالمه
هانما بله
مرده ما اومدیم تو خونت بزودی قراره خواهرتو بکشیم
مرده قطع کرد
خیلی ترسیدم سواره موتور شدم و سریع رفتم سمته خونه
وقتی رسیدم
با یه صفحه ی بد رو برو شدم یه مرد افتاده بودن رو زمین خونه پر از خون بود
سانا داشت یه مرده دیگرو میزد و میخندید هم زمان سیگار میکشید
تا منو دید
سیگارشو روی صورته یکی از مردا خاموش کرد
و اومد بغلم کرد
سانا :بنظرت مردن؟
هانما :چی کارشون کنیم
سانا نمیدونم
هانما بیا پاستیل بخور دست و صورتتم بشور
سانا پاستیلو از هانما میگیره
سانا ممنون




تامام