وانشات
+منشی میننننننن
با شنیدن صدای رئیسش با ترس وارد اتاق شد و سرش رو پایین انداخت
_ب..بله ق..قربان
هوسوک با صدای بم و عصبی غرید
+درو ببنید بیا نزدیک
_چ..چشم
یونگی در رو بست و به سمت هوسوک قدم برداشت
+مین...یونگیی....این...چیهه
هوسوک کلماتش رو تیکه به تیکه گفت که باعث لرزش بیشتر بدن یونگی شد
_چ..چی ق..قربان
هوسوک بلند شد و همراه خودش لپتاپ رو آورد
نزدیک یونگی شد و درست مقابلش ایستاد
+این
یونگی با تردید به صفحه ی لپتاپ نگاه کرد و با دیدنش رنگش پرید و داشت سکته میزد
+مین یونگی....این چیهه
_قر..قربان می..میتونم...تو_
حرفش با پخش شدنش روی زمین نصفه موند
_قر..قربان
قطره های اشکش شروع به چکیدن کردن و دستش رو روی قسمت راست صورتش گذاشت
+مین یونگی کدوم کارمند من فیلم پورن دیده که تو منشی جانگ هوسوک میبینی؟هااااا؟
هوسوک از بازوی یونگی گرفت و بلندش کرد
+جواب؟
_قر..هق..قربان میتو...هق میتونم...توض_
+مین یونگی فک میکنی متوجه نگاه هات روی خودم نیستم؟روی لبام،ترقوه ام،سینه هام و در آخر روی دیکم
یونگی با شنیدن این حرف ها گریش شدت گرفت
+حالا که نگاه میکنم بدن خوبی داری
دستش رو از روی لبها تا سینه ی یونگی کشید
_قرب..قربان اشتباه بردا...هق...برداش_
حرفش با اسیر شدن لبهاش بین لبهای یونگی نصفه موند
اسمات18+
◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇
اسمات رو بیاین به پی وی
با شنیدن صدای رئیسش با ترس وارد اتاق شد و سرش رو پایین انداخت
_ب..بله ق..قربان
هوسوک با صدای بم و عصبی غرید
+درو ببنید بیا نزدیک
_چ..چشم
یونگی در رو بست و به سمت هوسوک قدم برداشت
+مین...یونگیی....این...چیهه
هوسوک کلماتش رو تیکه به تیکه گفت که باعث لرزش بیشتر بدن یونگی شد
_چ..چی ق..قربان
هوسوک بلند شد و همراه خودش لپتاپ رو آورد
نزدیک یونگی شد و درست مقابلش ایستاد
+این
یونگی با تردید به صفحه ی لپتاپ نگاه کرد و با دیدنش رنگش پرید و داشت سکته میزد
+مین یونگی....این چیهه
_قر..قربان می..میتونم...تو_
حرفش با پخش شدنش روی زمین نصفه موند
_قر..قربان
قطره های اشکش شروع به چکیدن کردن و دستش رو روی قسمت راست صورتش گذاشت
+مین یونگی کدوم کارمند من فیلم پورن دیده که تو منشی جانگ هوسوک میبینی؟هااااا؟
هوسوک از بازوی یونگی گرفت و بلندش کرد
+جواب؟
_قر..هق..قربان میتو...هق میتونم...توض_
+مین یونگی فک میکنی متوجه نگاه هات روی خودم نیستم؟روی لبام،ترقوه ام،سینه هام و در آخر روی دیکم
یونگی با شنیدن این حرف ها گریش شدت گرفت
+حالا که نگاه میکنم بدن خوبی داری
دستش رو از روی لبها تا سینه ی یونگی کشید
_قرب..قربان اشتباه بردا...هق...برداش_
حرفش با اسیر شدن لبهاش بین لبهای یونگی نصفه موند
اسمات18+
◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇
اسمات رو بیاین به پی وی
۳۰.۷k
۰۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.