☆♡پارت: ۳♡☆
☆♡پارت: ۳♡☆
سوجین: بریم...
رفتن نشستن سرجاشون...
سوجین: "اه اه اه نگا تورو خدا همه دخترا چطوری رورشون جمع شدن انگار چه خریه.. اصلا به من چه؟ اصلا ازش خوشم نمیاد "(باخودش)
مین سو: اونی.. اونی.. سوجیییننن!
سوجین: ها؟! چیه؟ چرا داد میزنی؟
مین سو: چند بار صدات کردم جواب ندادی!
سوجین: خب بگو چیه؟
مین سو: اونی میگم میشه این مسئله رو بهم توضیح بدی؟ استاد خیلی سریع سریع درس داد هیچی نفهمیدم...
سوجین: کدوم؟
مین سو: این...
سوجین: اها اینو باید اینطوری حل کنی...
جونگ کوک با اینکه دور و برش پر از دختر بود همش زیر چشمی ی نگاهی به سوجین مینداخت...
جونگ کوک: "دختره پر رو حالا که باهاش توی کلاسم چطوره یکم اذیتش کنم.. بزار بعدا حالشو میگیرم"(باخودش)
سوجین: فهمیدی؟
مین سو: اره حالا که تو توضیح دادی کامل فهمیدم.. مرسی اونی تو خیلی باهوشی...
سوجین: خواهش...
زنگ کلاس خورد و استاد اومد سرکلاس...
_سلام بچه ها همه برید سرجاتون لطفا... تا درس امروز رو شروع کنیم...
همه برگشتن سرجاشون...
_درس امروز یکم پیچیده و سخته پس خوب دقت کنید تا یاد بگیرید...
.
.
_خب بچه ها یاد گرفتین؟
بچه: بله استاد...
_خب پس جونگ کوک لطفا بیا پای تخته این مسئله رو حل کن...
جونگ کوک:"فاک بهت من هیچی یاد نگرفتم حالا چه غلطی بکنم؟ "(باخودش)
پاشد رفت پای تخته...
_خب.. حل کن دیگه...
جونگ کوک: خب راستش استاد من هیچی یادنگرفتم.. پس من رفتم...
_خیلی خب باشه.. اما یکم صبر کن همینجا بمون... کسی هست این درس رو واقعا کامل یاد گرفته باشه؟
سوجین دستش رو برد بالا...
_سوجین شما بیا پای تخته.. جونگ کوک تو هم دقت کن یاد بگیر مسئله بعدی رو باید حل کنی وگرنه صفر...
سوجین رفت پای تخته...
سوجین: احمق جون ببین و یادبگیر(طوری که فقط جونگ کوک بشنوه)
جونگ کوک: چشم خانم انیشتین!(طوری که فقط سوجین بشنوه)
مسئله رو سریع و خیلی راحت حل کرد...
_کاملا درسته افرین!... خب جونگ کوک یاد گرفتی؟ می تونی اون یکی رو حل کنی؟
جونگ کوک که اصلا نه به درس و نه به نمره اش اهمیت نمی داد کاملا خونسرد بود...
جونگ کوک: نه استاد...
_خیلی خب باشه پس صفر! بفرما بشین...
جونگ کوک رفت نشست...
ادامه اشو فردا می زارم💖
نظر بدین بنظرتون خوب شده؟
سوجین: بریم...
رفتن نشستن سرجاشون...
سوجین: "اه اه اه نگا تورو خدا همه دخترا چطوری رورشون جمع شدن انگار چه خریه.. اصلا به من چه؟ اصلا ازش خوشم نمیاد "(باخودش)
مین سو: اونی.. اونی.. سوجیییننن!
سوجین: ها؟! چیه؟ چرا داد میزنی؟
مین سو: چند بار صدات کردم جواب ندادی!
سوجین: خب بگو چیه؟
مین سو: اونی میگم میشه این مسئله رو بهم توضیح بدی؟ استاد خیلی سریع سریع درس داد هیچی نفهمیدم...
سوجین: کدوم؟
مین سو: این...
سوجین: اها اینو باید اینطوری حل کنی...
جونگ کوک با اینکه دور و برش پر از دختر بود همش زیر چشمی ی نگاهی به سوجین مینداخت...
جونگ کوک: "دختره پر رو حالا که باهاش توی کلاسم چطوره یکم اذیتش کنم.. بزار بعدا حالشو میگیرم"(باخودش)
سوجین: فهمیدی؟
مین سو: اره حالا که تو توضیح دادی کامل فهمیدم.. مرسی اونی تو خیلی باهوشی...
سوجین: خواهش...
زنگ کلاس خورد و استاد اومد سرکلاس...
_سلام بچه ها همه برید سرجاتون لطفا... تا درس امروز رو شروع کنیم...
همه برگشتن سرجاشون...
_درس امروز یکم پیچیده و سخته پس خوب دقت کنید تا یاد بگیرید...
.
.
_خب بچه ها یاد گرفتین؟
بچه: بله استاد...
_خب پس جونگ کوک لطفا بیا پای تخته این مسئله رو حل کن...
جونگ کوک:"فاک بهت من هیچی یاد نگرفتم حالا چه غلطی بکنم؟ "(باخودش)
پاشد رفت پای تخته...
_خب.. حل کن دیگه...
جونگ کوک: خب راستش استاد من هیچی یادنگرفتم.. پس من رفتم...
_خیلی خب باشه.. اما یکم صبر کن همینجا بمون... کسی هست این درس رو واقعا کامل یاد گرفته باشه؟
سوجین دستش رو برد بالا...
_سوجین شما بیا پای تخته.. جونگ کوک تو هم دقت کن یاد بگیر مسئله بعدی رو باید حل کنی وگرنه صفر...
سوجین رفت پای تخته...
سوجین: احمق جون ببین و یادبگیر(طوری که فقط جونگ کوک بشنوه)
جونگ کوک: چشم خانم انیشتین!(طوری که فقط سوجین بشنوه)
مسئله رو سریع و خیلی راحت حل کرد...
_کاملا درسته افرین!... خب جونگ کوک یاد گرفتی؟ می تونی اون یکی رو حل کنی؟
جونگ کوک که اصلا نه به درس و نه به نمره اش اهمیت نمی داد کاملا خونسرد بود...
جونگ کوک: نه استاد...
_خیلی خب باشه پس صفر! بفرما بشین...
جونگ کوک رفت نشست...
ادامه اشو فردا می زارم💖
نظر بدین بنظرتون خوب شده؟
۱۵.۸k
۰۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.