رمان:تو که میترسیدی از تاریکی💔🖤 پارت⑨①
پانیذ:امروز خاکسپاری اردیا(خدانکنه اتفاقی براشون بیفته)
ممد و مهدیس من و رضا محراب و مهشاد همه باهم گریه میکردیم
ممد:دیاناااااا دیانااااا کجایی بچه تو ول کردی این بچه تنهای بدون مامان بابا دق میکنه دیاناااا کجاییییی
پانیذ:داداششششششش کجاییییی داداشششششششش
مهدیس:دیانااااا کجا رفتییییی ما به درک این بچه میمیره بدون تو
رضا:ارسلاننننن داداش قشنگگم بلند شو میخوام برات خفاش بگیرم بلند شوووو
محراب:ارسلانننن رفیققق گلم بلندشو دیانا بلندشو بلند شیننن
عمارت بدون شما یه خونه ی متروکست
مهشاد:دیانااااا😭
پانیذ:ارسلانو داخل تابوت جدا گذاشتن و دیانارو توی تابوت جدا
ممد:داشتم گریه میکردم که یاشار دیدم رفتم سمتش پسری بیشعور اشغال خواهرم رو کشتی دعا میکنم بری تو جهنم
یاشار:.......
صحنه رو ترک کردم
تابوت دیانا و ارسلان رو گذاشتن کنار قبر کنده شدشون
و گذاشتنشون داخل قبر
بچه ها دور جونشون این فقط یه رمانه
ممد و مهدیس من و رضا محراب و مهشاد همه باهم گریه میکردیم
ممد:دیاناااااا دیانااااا کجایی بچه تو ول کردی این بچه تنهای بدون مامان بابا دق میکنه دیاناااا کجاییییی
پانیذ:داداششششششش کجاییییی داداشششششششش
مهدیس:دیانااااا کجا رفتییییی ما به درک این بچه میمیره بدون تو
رضا:ارسلاننننن داداش قشنگگم بلند شو میخوام برات خفاش بگیرم بلند شوووو
محراب:ارسلانننن رفیققق گلم بلندشو دیانا بلندشو بلند شیننن
عمارت بدون شما یه خونه ی متروکست
مهشاد:دیانااااا😭
پانیذ:ارسلانو داخل تابوت جدا گذاشتن و دیانارو توی تابوت جدا
ممد:داشتم گریه میکردم که یاشار دیدم رفتم سمتش پسری بیشعور اشغال خواهرم رو کشتی دعا میکنم بری تو جهنم
یاشار:.......
صحنه رو ترک کردم
تابوت دیانا و ارسلان رو گذاشتن کنار قبر کنده شدشون
و گذاشتنشون داخل قبر
بچه ها دور جونشون این فقط یه رمانه
۱.۵k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.