دختر گرگی پارت ۲۴ فصل دوم
میخوای بهم بگی از من خوشت میاد؟
ج:عه وا تو از کجا ...
×اعتراف زیاد شنیدم خاطر خواهم زیاد داشتم دیگه واردم ولی تو متفاوتی
ج:اوه آه چه تفاوتی ؟
×منم بهت حس دارم
ج:واقعا میگی ؟!...
×آره...
ج:پس میشه با من...
+بچه ها👋🏻
اومدم بگم باهام قرار بزار که ا/ت و تهیونگ از راه رسیدن
پایان ویو جین
ویو تهیونگ
پرش زمانی به دو روز بعد
۲ روزه که ا/ت رو از نزدیک ندیدم و فقط چت کردیم امروز برای دیدنش میرم ولی امید وارم نره عکاسی البته مهم نی میرم عکاسی کمپانی سراغش
(ا/ت یه مدل معروف هم هست که از ۱۰ سالگی مانکن بوده بعد از چند سال وارد یه کمپانی شد و همونجا با وی آشنا شد)
ساعت ۹ صبح بود یه دوش گرفتم آماده شدم سوار ماشین شدم اول یه سر خونه ا/ت اینا زدم از حال خاله و جون میونگ با خبر شدم و اون وسط ها گرفتم که ا/ت واسه تبلیغ ساعت رفته منم رفتم عکاسی کمپانی سراغش همکارش که یه مدل بود رو دید و ازش پرسیدم ا/ت کجاست اونم منو به سمت سالن عکسی راهنمایی کرد کمی از در سالن باز بود خواستم منتظر بمونم تا با ورودم عکس خراب نشه که از قسمتی که از در باز بود ا/ت رو دیدم که با یه مدل جوون عکس های عجیب میگیره که اصلا از تایپش خوشم نیومد مخصوصا اینکه پسره انقد به ا/ت نزدیک میشد
همونجا با صورتی عصبی منتظر موندم تا اینکه ا/ت از سالن بیرون اومد بدون اینکه منو ببینه به دیوار تیکه داد و چند نفس عمیق کشیدو خیلی یواش گف این پسر چرا اینطوری کرد من حس خوبی نسبت بهش ندارم
منم با شنیدن این حرف سیم هام قاطی کرد ولی خودمو آروم کردم و رفتم سمت ا/ت
_ قلبم در چه حاله؟ انگار خیلی خستس؟!
+تهیونگ اینجا چکار میکنی ؟ نمیتونستی تحمل کنی خودم بیام پیشت
_ خو نع تحمل نداشتم دیگه بَده اومدم زنم رو ببینم؟
+نه اصلا خوش اومدی الان کارم تموم میشه میریم
_ باشه عجله نکن نفسم
اومدم بشینم رو صندلی اون نزدیکی که دیدم یهو ا/ت منو بوسید با تعجب نگاش کردم و بعد متوجه شدم اون پسره مدل پشت سرمون بوده منم ا/ت رو محکم بغل کردم و نشستم رو صندلی
_ منتظرما
+الان میام
وقتی ا/ت حواسش نبود با رئیسش صحبت کردم تا دیگه پروژه ای رد به ا/ت درمورد همکاری با اون پسر هیز نده
پایان ویو تهیونگ
ویو ا/ت
خدایا اگه وی نمیومد تا الان سکته کرده بودم احساس میکنم با وجود وی امنیتی صد در صد تضمینه دیگه تا الانم اون پسره هم نزدیکم نشده
با وی ازکمپانی زدیم بیرون و تو یه کافه نشستیم انقد استرس فن های وی رو داشتم که اصن نفهمیدم چی خوردم وی تا خونه بردم شاید تو خونه برعکس زمانی که پیش وی هستم حتی ده دقیقه هم نمیخندم انقد دیگه افسردگی گرفتم شاید تمام لباس های راحتیم سیاه هستن وی رو بوس کردم و از ماشین پیاده شدم سرم رو پایین انداختم و مستقیم رفتم تو اتاقم بدون هیچ مکثی که...
ج:عه وا تو از کجا ...
×اعتراف زیاد شنیدم خاطر خواهم زیاد داشتم دیگه واردم ولی تو متفاوتی
ج:اوه آه چه تفاوتی ؟
×منم بهت حس دارم
ج:واقعا میگی ؟!...
×آره...
ج:پس میشه با من...
+بچه ها👋🏻
اومدم بگم باهام قرار بزار که ا/ت و تهیونگ از راه رسیدن
پایان ویو جین
ویو تهیونگ
پرش زمانی به دو روز بعد
۲ روزه که ا/ت رو از نزدیک ندیدم و فقط چت کردیم امروز برای دیدنش میرم ولی امید وارم نره عکاسی البته مهم نی میرم عکاسی کمپانی سراغش
(ا/ت یه مدل معروف هم هست که از ۱۰ سالگی مانکن بوده بعد از چند سال وارد یه کمپانی شد و همونجا با وی آشنا شد)
ساعت ۹ صبح بود یه دوش گرفتم آماده شدم سوار ماشین شدم اول یه سر خونه ا/ت اینا زدم از حال خاله و جون میونگ با خبر شدم و اون وسط ها گرفتم که ا/ت واسه تبلیغ ساعت رفته منم رفتم عکاسی کمپانی سراغش همکارش که یه مدل بود رو دید و ازش پرسیدم ا/ت کجاست اونم منو به سمت سالن عکسی راهنمایی کرد کمی از در سالن باز بود خواستم منتظر بمونم تا با ورودم عکس خراب نشه که از قسمتی که از در باز بود ا/ت رو دیدم که با یه مدل جوون عکس های عجیب میگیره که اصلا از تایپش خوشم نیومد مخصوصا اینکه پسره انقد به ا/ت نزدیک میشد
همونجا با صورتی عصبی منتظر موندم تا اینکه ا/ت از سالن بیرون اومد بدون اینکه منو ببینه به دیوار تیکه داد و چند نفس عمیق کشیدو خیلی یواش گف این پسر چرا اینطوری کرد من حس خوبی نسبت بهش ندارم
منم با شنیدن این حرف سیم هام قاطی کرد ولی خودمو آروم کردم و رفتم سمت ا/ت
_ قلبم در چه حاله؟ انگار خیلی خستس؟!
+تهیونگ اینجا چکار میکنی ؟ نمیتونستی تحمل کنی خودم بیام پیشت
_ خو نع تحمل نداشتم دیگه بَده اومدم زنم رو ببینم؟
+نه اصلا خوش اومدی الان کارم تموم میشه میریم
_ باشه عجله نکن نفسم
اومدم بشینم رو صندلی اون نزدیکی که دیدم یهو ا/ت منو بوسید با تعجب نگاش کردم و بعد متوجه شدم اون پسره مدل پشت سرمون بوده منم ا/ت رو محکم بغل کردم و نشستم رو صندلی
_ منتظرما
+الان میام
وقتی ا/ت حواسش نبود با رئیسش صحبت کردم تا دیگه پروژه ای رد به ا/ت درمورد همکاری با اون پسر هیز نده
پایان ویو تهیونگ
ویو ا/ت
خدایا اگه وی نمیومد تا الان سکته کرده بودم احساس میکنم با وجود وی امنیتی صد در صد تضمینه دیگه تا الانم اون پسره هم نزدیکم نشده
با وی ازکمپانی زدیم بیرون و تو یه کافه نشستیم انقد استرس فن های وی رو داشتم که اصن نفهمیدم چی خوردم وی تا خونه بردم شاید تو خونه برعکس زمانی که پیش وی هستم حتی ده دقیقه هم نمیخندم انقد دیگه افسردگی گرفتم شاید تمام لباس های راحتیم سیاه هستن وی رو بوس کردم و از ماشین پیاده شدم سرم رو پایین انداختم و مستقیم رفتم تو اتاقم بدون هیچ مکثی که...
۴.۸k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.