پاشین با تخمه بیاین میخوام خاطره بگم😂😂
با بابام رفتیم تو عمق دریا باهم شنا میکردیم چند ساعت گذشت یهو من یه قایق موتوری دیدم گفتم اینطوری نمیشه هوار کشیدم کمککککککک😂😂بابام اینطوری عه خف کن الان میاد. منم بهش گفتم بزار بیاد سوارمون کنه عشق کنیم دیدم توجه قایق جلب شد بیشتر هوار کشیدم گفتم کمک کنیدددد🤣🤣 بابام تو شکمم سخونک میزد که خفه شو الان بدبخت میشیم خلاصه قایقه بدبخت اومد سمتمون من خیلی ریلکس سلاممم👋😂بعد آقا سلام گفتم قایقت خیلی خوشگله👍😂گفت مرسی با یه لبخند بزرگ و منو بابام که داشتیم هرهر میخندیدم از اینکه مرده بیچاره رو گول زدیم خلاصه مرده دور شد خوش گذشت😂😂😂🏳
۱.۹k
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.