P2🧸💕
P2🧸💕
کوک«داشتیم از خونه پدر و مادرم میآمدیم که وسط های راه گفتم «من پیاده میام خونه به جنگل رسیدم زنگ میزنم
ته«منم میام
کوک«باشه....پیاده شدیم همین طور که قدم میزدیم به جمعیت بزرگی بر خوردیم صدای موسیقی میام دوست داشتم بدونم چیه که مردم جمع شدن با ته از جمعیت رد شدیم و رفتیم جلو ۴تا دختر با چندتا پسر بودم میرقصیدن چشمم به اون دختر لباس طوسی خورد چه زیبا بود اندام خوبی هم داشت منتظر موندیم تا تموم شه طی رقص شون از یه دختر بچه اسماشون رو پرسیدم«ببخشید خانم کوچولو میشه اسم اعضا شون رو بگی؟
¿«البته..اون کرمیه مینهی،لی پوشیدی،سوجین،زرد پوشیده یونا،طوسیه ا.ت
کوک«پس اسمش ا.ته هممم رو به ته کردم «ته من اون دختر طوسیه ا.ت رو میخوام
ته«می خوای چیکار
کوک«میفهمی
ته«نمیدونم چیه اون دختر کوک رو جذب کرده بود می خواست چیکار کنه
کوک«بعد از تموم شدن اجراشون همه مردم پراکنده شدن اونا هم راه افتادن برن دنبالشون رفتیم جوری که متوجه نشن بقیه رفتم به یه سالن ولی ا.ت به مغازه رفت
ا.ت«رفتم مغازه تا شیر کاکائو بخرم بدجوری هوس کرده بودم بچه به سالن رفتن حساب کردم و راه افتادم تو راه یه دستمال اومد جلو صورتم سعی کردم نفس نکشم ولی نشد و تاریکی..
کوک«بیهوشش کردم و برآید استایل بقلش کردم «ته زنگ بزن ماشین بیاد...بعد چند مین ماشین اومد سوار شدیم و به سمت امارت رفتیم....پیاده شدم و دوباره برآید استایل بغلش کردم و بردم گذاشتمش روی تختم و اومدم بیرون که با ته مواجه شدم«چته؟
ته«توضیح میخوام
کوک«رفتیم روی کاناپه نشستیم
کوک«داشتیم از خونه پدر و مادرم میآمدیم که وسط های راه گفتم «من پیاده میام خونه به جنگل رسیدم زنگ میزنم
ته«منم میام
کوک«باشه....پیاده شدیم همین طور که قدم میزدیم به جمعیت بزرگی بر خوردیم صدای موسیقی میام دوست داشتم بدونم چیه که مردم جمع شدن با ته از جمعیت رد شدیم و رفتیم جلو ۴تا دختر با چندتا پسر بودم میرقصیدن چشمم به اون دختر لباس طوسی خورد چه زیبا بود اندام خوبی هم داشت منتظر موندیم تا تموم شه طی رقص شون از یه دختر بچه اسماشون رو پرسیدم«ببخشید خانم کوچولو میشه اسم اعضا شون رو بگی؟
¿«البته..اون کرمیه مینهی،لی پوشیدی،سوجین،زرد پوشیده یونا،طوسیه ا.ت
کوک«پس اسمش ا.ته هممم رو به ته کردم «ته من اون دختر طوسیه ا.ت رو میخوام
ته«می خوای چیکار
کوک«میفهمی
ته«نمیدونم چیه اون دختر کوک رو جذب کرده بود می خواست چیکار کنه
کوک«بعد از تموم شدن اجراشون همه مردم پراکنده شدن اونا هم راه افتادن برن دنبالشون رفتیم جوری که متوجه نشن بقیه رفتم به یه سالن ولی ا.ت به مغازه رفت
ا.ت«رفتم مغازه تا شیر کاکائو بخرم بدجوری هوس کرده بودم بچه به سالن رفتن حساب کردم و راه افتادم تو راه یه دستمال اومد جلو صورتم سعی کردم نفس نکشم ولی نشد و تاریکی..
کوک«بیهوشش کردم و برآید استایل بقلش کردم «ته زنگ بزن ماشین بیاد...بعد چند مین ماشین اومد سوار شدیم و به سمت امارت رفتیم....پیاده شدم و دوباره برآید استایل بغلش کردم و بردم گذاشتمش روی تختم و اومدم بیرون که با ته مواجه شدم«چته؟
ته«توضیح میخوام
کوک«رفتیم روی کاناپه نشستیم
۵۰.۸k
۲۸ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.