(چند پارتی درخواستی...)
(چند پارتی درخواستی...)
وقتی بهش کمک کردی و جفتتون عاشق هم شدین....
ویو ات یه هودی صورتی کیوت با یه شلوار کارگو طوسی و کفش طوسی صورتی پوشیدم و موهامو باز گذاشتم و دوتا گیر ستاره زدم.
ویو جیهوپ:
یه شلوار کارگو سبز با یه هودی سفید و کفش سفید پوشیدم و از خونه زدم بیرون و راه افتادم به سمت خونه ات بهش پیام دادم گفتم که خودم میرم دنبالش باهم بریم کافه.
ویو وقتی که رفتن به کافه...
ویو ات :
با کافه هماهنگ کردم که لامپارو خامشو کنن و وقتی که رفتیم تو لامپارو روشن کنن و اهنگ رو پخش کنن
_اینجا که چراغاش خاموشه!
+اره نمیدونم چرا بیا بریم تو .
_باشه.
رفتیم تو و همه لامپا یهو روشن شدن و اهنگ پخش شد و کارکنای کافه همه با یه آوای خاص و زیبایی داد زدن Happy birthday, happy birthday
جیهوپ توی شک بود و خیلی یهویی منو بغل کرد خیلی هیجانزده شده بودم و ضربان قلبم به فدری بالا بود که حس کردم جیهوپم داره ضربان قلبمو میشنوه و منم متقابلا بغلش کردم و بعد از چند ثانیه که همو بغل کردیم رفتیم سر میز نشستیم.
هردوشون یعنی ات و جیهوپ هم زمان:میخواستم یه چیزی بهت بگم.
_اوه خب تو اول بگو
+نه تو بگو
هردوشدن همزمان:راستش
چشاشون گرد شد از این همه هماهنگی
+خب ...عام... راستش .... من ...من دو...دوست دارم
_لبخند یهویی و پهن و جاذابببب* منم دوست دارم
هم زمان از سر جاهاشون بلند شدن و دوتاشون روی میز خم شدن و لب های همو بوسیدن لب هاشون روی هم میغلتیدن و عاشقانه همو میبوسیدن بوسه ایی که نرم و اروم بود و یواش یواش وحشیانه میشد . وقتی هردوشون نفس کم اوردن لبای همو ول کردن و دست همو گرفتن
+قول میدم تا آخر عمرم پیشت باشم
_منم قول میدم پرنسسم
شام و کیکشون رو خوردن و اونشب تا خود صبح کنار ساحل قدم زدن و هم رو بغل کردن .
هفت سال بعد ...
ویو ات ...
توی این هفت سال خیلی اتفاقا افتاده یکیش اینکه من و جیهوپ باهم ازدواج کردیم و صاحب یه دختر و یه پسر شدیم اسم دخترمونو گذاشتیم جونگی و اسم پسرمون رو گذاشتیم جونگمیون .
جونگی:اوما پاپا و جونگمیون اذیتم میکنن (با بغض)
+چیکارت میکنن دخترم؟ (نوازش موها)
جونگی : منو میترسونن (بغض)
+بیآ ماعم بریم بترسونیمشون بدو
جونگی: بریم
در آخر با خوبی و خوشی زندگی کردن و در کنار هم بچه هاشونو بزرگ کردن..
ببخشید اگه بد شده بود.
وقتی بهش کمک کردی و جفتتون عاشق هم شدین....
ویو ات یه هودی صورتی کیوت با یه شلوار کارگو طوسی و کفش طوسی صورتی پوشیدم و موهامو باز گذاشتم و دوتا گیر ستاره زدم.
ویو جیهوپ:
یه شلوار کارگو سبز با یه هودی سفید و کفش سفید پوشیدم و از خونه زدم بیرون و راه افتادم به سمت خونه ات بهش پیام دادم گفتم که خودم میرم دنبالش باهم بریم کافه.
ویو وقتی که رفتن به کافه...
ویو ات :
با کافه هماهنگ کردم که لامپارو خامشو کنن و وقتی که رفتیم تو لامپارو روشن کنن و اهنگ رو پخش کنن
_اینجا که چراغاش خاموشه!
+اره نمیدونم چرا بیا بریم تو .
_باشه.
رفتیم تو و همه لامپا یهو روشن شدن و اهنگ پخش شد و کارکنای کافه همه با یه آوای خاص و زیبایی داد زدن Happy birthday, happy birthday
جیهوپ توی شک بود و خیلی یهویی منو بغل کرد خیلی هیجانزده شده بودم و ضربان قلبم به فدری بالا بود که حس کردم جیهوپم داره ضربان قلبمو میشنوه و منم متقابلا بغلش کردم و بعد از چند ثانیه که همو بغل کردیم رفتیم سر میز نشستیم.
هردوشون یعنی ات و جیهوپ هم زمان:میخواستم یه چیزی بهت بگم.
_اوه خب تو اول بگو
+نه تو بگو
هردوشدن همزمان:راستش
چشاشون گرد شد از این همه هماهنگی
+خب ...عام... راستش .... من ...من دو...دوست دارم
_لبخند یهویی و پهن و جاذابببب* منم دوست دارم
هم زمان از سر جاهاشون بلند شدن و دوتاشون روی میز خم شدن و لب های همو بوسیدن لب هاشون روی هم میغلتیدن و عاشقانه همو میبوسیدن بوسه ایی که نرم و اروم بود و یواش یواش وحشیانه میشد . وقتی هردوشون نفس کم اوردن لبای همو ول کردن و دست همو گرفتن
+قول میدم تا آخر عمرم پیشت باشم
_منم قول میدم پرنسسم
شام و کیکشون رو خوردن و اونشب تا خود صبح کنار ساحل قدم زدن و هم رو بغل کردن .
هفت سال بعد ...
ویو ات ...
توی این هفت سال خیلی اتفاقا افتاده یکیش اینکه من و جیهوپ باهم ازدواج کردیم و صاحب یه دختر و یه پسر شدیم اسم دخترمونو گذاشتیم جونگی و اسم پسرمون رو گذاشتیم جونگمیون .
جونگی:اوما پاپا و جونگمیون اذیتم میکنن (با بغض)
+چیکارت میکنن دخترم؟ (نوازش موها)
جونگی : منو میترسونن (بغض)
+بیآ ماعم بریم بترسونیمشون بدو
جونگی: بریم
در آخر با خوبی و خوشی زندگی کردن و در کنار هم بچه هاشونو بزرگ کردن..
ببخشید اگه بد شده بود.
۳.۰k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.