وقتی براش مهم نیستی پارت 4
پارت 4
وقتی باش مهم نیستی
خیلی زیاد تحریک شده بودم بردمش تو یکی از اتاق های بار و( آسمات هست هرکسی خواست مثل آسمات قبل براش میفرستم از قبلی بهتر نوشتم 😊)
صبح ویو نامجون
از خواب بیدار شدم دیدم یه دختر لخت کنارم خوابیده و خودمم لخت بودم از روی تخت بلند شدم تو شک بودم که دیشب رو یاد اومد وای من چیکار کردم نباید به چان هیون خیانت میکردم ..... راستی من از چان هیون جرا شدم پس الان مجردم پس خوبه لباسم رو پوشیدم و رفتم از بار بیرون پول بار رو تسویه کردم و رفتم شرکت
ویو چان هیون
یک سال بعد
توی این یک سالی که گذشت بچم به دنیا اومد دختر بود با کمک رونا و سوکهون اسم دخترم رو مین هو گذاشتم اسم مورد علاقه نامجون هم بود توی این یک سال من با هر سختی که بود توی شرکت سوکهون کار کردم و با اون پول هایی که داشتم تونستم یه شرکت بزرگ به نام A مین هو زدم و یه خونه یا بهتره بگم اعمارت خریدم و با مین هو داریم زندگی میکنیم
مین هو: اوما گشنمه رامیون میخوام
چان هیون: واسا دخترم الان درست میشه
رامیون رو درست کردم و میز رو چیدم و با مین هو شروع به خوردن کردیم
مین هو: اوما اپا کجاست
وقتی گفت بابا کجاست غذا توی گلوم گیر کرد و شروع به سرفه کردم
چان هیون : چی بابات ......مین هو من که بهت گفتم بابات ما رو ترک کرده منو بابات طلاق گرفتیم
مین هو : اوما منم بابا میخوام همه ی هم کلاسیام باباشون میان دنبالشو منم بابا میخوام
چان هیون:مین هو غذات رو بخور
غذا رو خوردیم و رفتیم خوابیدیم
ببخشید کم بود
امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️
لطفاً حمایت کنید 🙏
نویسنده :민 윤 기
وقتی باش مهم نیستی
خیلی زیاد تحریک شده بودم بردمش تو یکی از اتاق های بار و( آسمات هست هرکسی خواست مثل آسمات قبل براش میفرستم از قبلی بهتر نوشتم 😊)
صبح ویو نامجون
از خواب بیدار شدم دیدم یه دختر لخت کنارم خوابیده و خودمم لخت بودم از روی تخت بلند شدم تو شک بودم که دیشب رو یاد اومد وای من چیکار کردم نباید به چان هیون خیانت میکردم ..... راستی من از چان هیون جرا شدم پس الان مجردم پس خوبه لباسم رو پوشیدم و رفتم از بار بیرون پول بار رو تسویه کردم و رفتم شرکت
ویو چان هیون
یک سال بعد
توی این یک سالی که گذشت بچم به دنیا اومد دختر بود با کمک رونا و سوکهون اسم دخترم رو مین هو گذاشتم اسم مورد علاقه نامجون هم بود توی این یک سال من با هر سختی که بود توی شرکت سوکهون کار کردم و با اون پول هایی که داشتم تونستم یه شرکت بزرگ به نام A مین هو زدم و یه خونه یا بهتره بگم اعمارت خریدم و با مین هو داریم زندگی میکنیم
مین هو: اوما گشنمه رامیون میخوام
چان هیون: واسا دخترم الان درست میشه
رامیون رو درست کردم و میز رو چیدم و با مین هو شروع به خوردن کردیم
مین هو: اوما اپا کجاست
وقتی گفت بابا کجاست غذا توی گلوم گیر کرد و شروع به سرفه کردم
چان هیون : چی بابات ......مین هو من که بهت گفتم بابات ما رو ترک کرده منو بابات طلاق گرفتیم
مین هو : اوما منم بابا میخوام همه ی هم کلاسیام باباشون میان دنبالشو منم بابا میخوام
چان هیون:مین هو غذات رو بخور
غذا رو خوردیم و رفتیم خوابیدیم
ببخشید کم بود
امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️
لطفاً حمایت کنید 🙏
نویسنده :민 윤 기
۱۱.۹k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.