دستاشو نگاه میکردم!
دستاشو نگاه میکردم!
گفت: هی حواست کجاست؟کجارو نگاه میکنی؟با تو حرف میزدما!
گفتم: دستات حیف نیستن؟
با تعجب به دستاش نگاه کرد
گفتم: دستات حیفن که کسی نیست که محکم بگیرتشون یه جوری که هیچوقت احساس سرما نکنن. یکی که هر دفعه که میگیرتشون محکم فشار بده که مبادا یادت بره دوست داره؛ یکی که دوست داشته باشه، دستات؛ دستای تو خیلی حیفن...
سرشو آورد بالا زل زد تو چشمام، دستشو گرفت سمتم...
گفت: میشه نذاری دستام حیف بشن؟
گفت: هی حواست کجاست؟کجارو نگاه میکنی؟با تو حرف میزدما!
گفتم: دستات حیف نیستن؟
با تعجب به دستاش نگاه کرد
گفتم: دستات حیفن که کسی نیست که محکم بگیرتشون یه جوری که هیچوقت احساس سرما نکنن. یکی که هر دفعه که میگیرتشون محکم فشار بده که مبادا یادت بره دوست داره؛ یکی که دوست داشته باشه، دستات؛ دستای تو خیلی حیفن...
سرشو آورد بالا زل زد تو چشمام، دستشو گرفت سمتم...
گفت: میشه نذاری دستام حیف بشن؟
۱۵.۳k
۲۳ خرداد ۱۴۰۰