فیک جیمین
{°• توهم عاشقی •°} pt23
(پرش زمانی)
#سه_روز_بعد
×ا.ت ویو×
سه روز بود هیچی نخورده بودم ، هنوزم تو همون اتاق لعنتی زندانی بودم ، از بوی اون اتاق حالم بهم میخورد... جیمین هنوزم نیومده بود منو نجات بده ، دیگه نمیتونم تحمل کنم...
×جیمین ویو×
سه روزی میشه که ا.ت رو گم کرده بودم ، همجای شهرو زیر و رو کردم اما هیچ جا نمیتونستم پیداش کنم ، داشتم دیوونه میشدم ، تمام خرت و پرتای رو میزو ریختم زمین و صدای شکستنشون با داد هام قاطی شد ، همش تقصیر منه ، اگه یکم زود تر از شرکت برمیگشتم اینطوری نمیشد... اگه چیزیش بشه هیچوقت خودمو نمیبخشم:)
گوشیم زنگ خورد , جواب دادم
جیمین: .چیشد ، تونستین چیزی پیدا کنین
فیلیکس: هنوز نه رئیس ، اما یه ویدیو از دوربین مدار بسته بیرون از شهر پیدا کردیم که داشتن یه دختر بیهوش رو میبردن توی یه آزمایشگاه متروکه
جیمین: همین الان نیرو هارو بفرست به اون آزمایشگاه لعنتی ، منم تا چند دقیقه دیگه خودمو میرسونم
فیلیکس: چشم قربان...
گوشیو قطع کردم و زدمش تو دیوار ،
جیمین: میکشمت... هرکی که هستی برام مهم نیست ، نباید به چیزی که مال من بود دست میزدی!
کتمو بر میدارم و با سرعت از شرکت خارج میشم ، بادیگاردامو صدا میکنم تا با ماشین هاشون پشتم راه بیوفتن
لوکیشینی که فیلیکس واسم فرستاده بودو باز میکنم و به سمت مقصد میرم....
(پرش زمانی)
#سه_روز_بعد
×ا.ت ویو×
سه روز بود هیچی نخورده بودم ، هنوزم تو همون اتاق لعنتی زندانی بودم ، از بوی اون اتاق حالم بهم میخورد... جیمین هنوزم نیومده بود منو نجات بده ، دیگه نمیتونم تحمل کنم...
×جیمین ویو×
سه روزی میشه که ا.ت رو گم کرده بودم ، همجای شهرو زیر و رو کردم اما هیچ جا نمیتونستم پیداش کنم ، داشتم دیوونه میشدم ، تمام خرت و پرتای رو میزو ریختم زمین و صدای شکستنشون با داد هام قاطی شد ، همش تقصیر منه ، اگه یکم زود تر از شرکت برمیگشتم اینطوری نمیشد... اگه چیزیش بشه هیچوقت خودمو نمیبخشم:)
گوشیم زنگ خورد , جواب دادم
جیمین: .چیشد ، تونستین چیزی پیدا کنین
فیلیکس: هنوز نه رئیس ، اما یه ویدیو از دوربین مدار بسته بیرون از شهر پیدا کردیم که داشتن یه دختر بیهوش رو میبردن توی یه آزمایشگاه متروکه
جیمین: همین الان نیرو هارو بفرست به اون آزمایشگاه لعنتی ، منم تا چند دقیقه دیگه خودمو میرسونم
فیلیکس: چشم قربان...
گوشیو قطع کردم و زدمش تو دیوار ،
جیمین: میکشمت... هرکی که هستی برام مهم نیست ، نباید به چیزی که مال من بود دست میزدی!
کتمو بر میدارم و با سرعت از شرکت خارج میشم ، بادیگاردامو صدا میکنم تا با ماشین هاشون پشتم راه بیوفتن
لوکیشینی که فیلیکس واسم فرستاده بودو باز میکنم و به سمت مقصد میرم....
۹.۵k
۱۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.