𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 [جنایتکار]
𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 [جنایتکار]
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟑𝟔
(تهیونگ ویو)
اصلا کارام و رفتارم دست خودم نبود اصلا نمیفهمیدم چی کار میکنم یا چی میگم بی اختیار کمربندم رو باز کردم با هر بار جیغی که میزد قلبم درد میگرفت اما بهش توجهی نمی کردم عضوم رو تنظیم کردم روش با تمام توان همه عضوم فرو کردم توش که دیگه
صدای جیغش نیومد ............
(ات ویو)
با فرو کردن عضوش نفس کشیدن یادم رفت فقط چشمام رو بستم دستام رو مشت کردم حتی نزاشت یک لحظه بهش عادت کنم و شروع کرد با سرعت فرا زمینی تلمبه زدن ......... فقط اشک می ریختم حتی صدایی از خودم تولید نمی کردم هیچ لذتی
نداشتم حتی وقتی به پروستاتم ضربه می زد فقط اشک می ریختم تا خواستم کام کنم عضوش رو بیرون کشید و یهو برم گردوند و با تمام توانش عضوش رو داخل سوراخ پشتم کرد دیگه چشمام سنگین شده بود و فقط دستای ته که شکمم رو نگه داشته بود تکیه گاهم بود نگه هم داشته بود با هر ضربه انگار یک دور میمردم و زنده می شدم تهیونگ دفعه سومش بود که کام میکرد اما هر بار مانع من میشد تا الان حتی یه بار هم ناله نکردم ........ وقتی دستش رو از دور کمرم برداشت افتادم رو تخت که ضربه کمربندش روی کمرم اه تو گلویی گفتم دستام رو باز کرد از موهام گرفت و پرتم کرد رو زمین حتی جون جیغ زدن نداشتم توی خودم مثل یه بچه رو زمین جمع شده بودم و خوابیده بودم با خوردن ضربه دوم رو بازوم بیشتر تو خودم جمع شدم
ته :میشموری هر ضربه روووو فهمید پیییییی یااااا نهههه؟
ات: یک اه
اههه دو
اههه سه
اخخ چه.. ار
اهههه ..... پنج
اخخخیی ش... شیش
ممم هفت
اییییییییبی پن..... پنجاه
( دیگه چیزی ندیدم جز سیاهی )
(تهیونگ ویو )
ضربه بعدی رو زدم اما صداییی ازش در نیومد
ته: بناللللل دیگههههههه ضربه بعدی رو زدم اما بازم صدایی در نیومد وقتی چشمم به زمین خورد دیدم غرق توی خونم ات ات من غرق تو خونه سریع بغلش کردن همه جاش کبود بود فقط ازش خون میرفت دوییدم سمت کمد خودم و یه هودی خیلی گشاد با شلوار گشاد برداشتم و تنش کردم و براید استایل بغلش کردم وقتی داشتم از پله ها پایین می اومد صدای ترمز ماشین توی حیاط رو شنیدم وقتی وارد حیاط شدم مامان و بابام رو دیدم
بابای ته :چرا| اون گوشی لعنتی رو جواب نمیدیییییی؟؟
مامان ته: ات دخترم چشمات رو باز کن عزیز دلم چه بلایییییی سر دختر من آوردی تهیونگ
ته: بروووو اونور
بابای ته: این همه بهت زنگ زدم که این اتفاق نیوفته همه اون عکسا فوتوشاپه احمققق
با شنیدن این جمله دنیا رو سرم خراب شد و اصلا نفهمیدم کی ات رو گذاشتم تو ماشین با سرعت ۲۹۰ تا به سمت بیمارستان میرفتم و دعا دعا می کردم چیزیش نشه ...
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟑𝟔
(تهیونگ ویو)
اصلا کارام و رفتارم دست خودم نبود اصلا نمیفهمیدم چی کار میکنم یا چی میگم بی اختیار کمربندم رو باز کردم با هر بار جیغی که میزد قلبم درد میگرفت اما بهش توجهی نمی کردم عضوم رو تنظیم کردم روش با تمام توان همه عضوم فرو کردم توش که دیگه
صدای جیغش نیومد ............
(ات ویو)
با فرو کردن عضوش نفس کشیدن یادم رفت فقط چشمام رو بستم دستام رو مشت کردم حتی نزاشت یک لحظه بهش عادت کنم و شروع کرد با سرعت فرا زمینی تلمبه زدن ......... فقط اشک می ریختم حتی صدایی از خودم تولید نمی کردم هیچ لذتی
نداشتم حتی وقتی به پروستاتم ضربه می زد فقط اشک می ریختم تا خواستم کام کنم عضوش رو بیرون کشید و یهو برم گردوند و با تمام توانش عضوش رو داخل سوراخ پشتم کرد دیگه چشمام سنگین شده بود و فقط دستای ته که شکمم رو نگه داشته بود تکیه گاهم بود نگه هم داشته بود با هر ضربه انگار یک دور میمردم و زنده می شدم تهیونگ دفعه سومش بود که کام میکرد اما هر بار مانع من میشد تا الان حتی یه بار هم ناله نکردم ........ وقتی دستش رو از دور کمرم برداشت افتادم رو تخت که ضربه کمربندش روی کمرم اه تو گلویی گفتم دستام رو باز کرد از موهام گرفت و پرتم کرد رو زمین حتی جون جیغ زدن نداشتم توی خودم مثل یه بچه رو زمین جمع شده بودم و خوابیده بودم با خوردن ضربه دوم رو بازوم بیشتر تو خودم جمع شدم
ته :میشموری هر ضربه روووو فهمید پیییییی یااااا نهههه؟
ات: یک اه
اههه دو
اههه سه
اخخ چه.. ار
اهههه ..... پنج
اخخخیی ش... شیش
ممم هفت
اییییییییبی پن..... پنجاه
( دیگه چیزی ندیدم جز سیاهی )
(تهیونگ ویو )
ضربه بعدی رو زدم اما صداییی ازش در نیومد
ته: بناللللل دیگههههههه ضربه بعدی رو زدم اما بازم صدایی در نیومد وقتی چشمم به زمین خورد دیدم غرق توی خونم ات ات من غرق تو خونه سریع بغلش کردن همه جاش کبود بود فقط ازش خون میرفت دوییدم سمت کمد خودم و یه هودی خیلی گشاد با شلوار گشاد برداشتم و تنش کردم و براید استایل بغلش کردم وقتی داشتم از پله ها پایین می اومد صدای ترمز ماشین توی حیاط رو شنیدم وقتی وارد حیاط شدم مامان و بابام رو دیدم
بابای ته :چرا| اون گوشی لعنتی رو جواب نمیدیییییی؟؟
مامان ته: ات دخترم چشمات رو باز کن عزیز دلم چه بلایییییی سر دختر من آوردی تهیونگ
ته: بروووو اونور
بابای ته: این همه بهت زنگ زدم که این اتفاق نیوفته همه اون عکسا فوتوشاپه احمققق
با شنیدن این جمله دنیا رو سرم خراب شد و اصلا نفهمیدم کی ات رو گذاشتم تو ماشین با سرعت ۲۹۰ تا به سمت بیمارستان میرفتم و دعا دعا می کردم چیزیش نشه ...
۵.۸k
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.