عشق یا قتل ادامه پارت ۴
پ ۴ ق ۶ : یه حسی بهم گفت یه چیزی توشه بی اختیار بلند شدم جلوش نشستم و خواستم درشو باز کنم که یکی اومد تو از ترس سریع وایستادم و نگاه کردم
- سلام......خانم مین درسته؟
+ سلام بله کاری دارین؟
- رییس گفتن اگه چیزی لازم داشتین به من بگید من جلو در هستم
+ باشه
خواست بره گفتم
+ یه لحظه وایستا
برگشت
- چیزی شده؟
+ من یه چند تا سوال دارم میتونی بهم جواب بدی؟ مثلا جونگ کوک چیکارست یا باباش کیه یا.....
نزاشت حرف بزنم و گفت
- ببخشید خانم به من گفتن که فقط اگه چیزی لازم داشتید بهتون بدم من نمیتونم حرفی بزنم
+ اما .....
- متاسفم اگه حرفی بزنم میمیرم
داشت میرفت
+ نه وایستا نرو
به حرفام توجهی نکرد و از اتاق خارج شد خوب مگه چیکارست که حق ندارم بدونم؟ من مثلا دارم میشم زنش اون وقت ندونم چیکارست؟ رییس؟ رییس؟ گیج شدم نشستم رو تخت کلی سوال ذهنمو در گیر کرد دارم با کسی که نمیشناسم ازدواج میکنم اگه واقعا اون جونگ کوکی که بابابزرگ باهاش کار میکنه همین باشه یعنی اینم مواد فروشه؟ چرا گفت اگه حرفی بزنم میمیرم؟ آیی خدا کمکم کن با پشت خودمو پرت کردم رو تخت و سعی کردم بخوابم
(انتقال پارت ۴ به ۵ ) اون چطور به ا/ت ی من دست زد .............هی ا/ت بیدار شو مثلا عروسیته هااا........آره دوستش دارم اما الان نمیتونم کاری کنم......من فراریت میدم و خودم جای تو میرم......هانا اون روزا که میرفتیم باشگاه من کلاسم با هانا یکی بود .........جلو در خیلی نگهبانه سخته بتونی رد شی
- سلام......خانم مین درسته؟
+ سلام بله کاری دارین؟
- رییس گفتن اگه چیزی لازم داشتین به من بگید من جلو در هستم
+ باشه
خواست بره گفتم
+ یه لحظه وایستا
برگشت
- چیزی شده؟
+ من یه چند تا سوال دارم میتونی بهم جواب بدی؟ مثلا جونگ کوک چیکارست یا باباش کیه یا.....
نزاشت حرف بزنم و گفت
- ببخشید خانم به من گفتن که فقط اگه چیزی لازم داشتید بهتون بدم من نمیتونم حرفی بزنم
+ اما .....
- متاسفم اگه حرفی بزنم میمیرم
داشت میرفت
+ نه وایستا نرو
به حرفام توجهی نکرد و از اتاق خارج شد خوب مگه چیکارست که حق ندارم بدونم؟ من مثلا دارم میشم زنش اون وقت ندونم چیکارست؟ رییس؟ رییس؟ گیج شدم نشستم رو تخت کلی سوال ذهنمو در گیر کرد دارم با کسی که نمیشناسم ازدواج میکنم اگه واقعا اون جونگ کوکی که بابابزرگ باهاش کار میکنه همین باشه یعنی اینم مواد فروشه؟ چرا گفت اگه حرفی بزنم میمیرم؟ آیی خدا کمکم کن با پشت خودمو پرت کردم رو تخت و سعی کردم بخوابم
(انتقال پارت ۴ به ۵ ) اون چطور به ا/ت ی من دست زد .............هی ا/ت بیدار شو مثلا عروسیته هااا........آره دوستش دارم اما الان نمیتونم کاری کنم......من فراریت میدم و خودم جای تو میرم......هانا اون روزا که میرفتیم باشگاه من کلاسم با هانا یکی بود .........جلو در خیلی نگهبانه سخته بتونی رد شی
۲۷.۶k
۲۵ خرداد ۱۴۰۰