چرخُ فلک p73
با رسیدن به باشگاه تشکر کردم و گفتم که منتظرم نمونه و بره
با لبخند رفتم سمت ورودی که نگهبان محترمانه سلام علیک کرد:
_به رئیس اطلاع بدم اومدید؟
گفتم:
_نه نه میخوام غافلگیرش کنم
به اون هم شیرینی ای طارف کردم و رفتم تو..توی راهرو دستمو ردی شکمم گذاشتم و گفتم:
_بریم باباتو سوپرایز کنیم بگیم که چه گل پسری قراره بیاد
..نزدیک در اتاقش که شدم صدای داد و بیداد از اتاقش مانع از داخل رفتنم شد
_همین حالا گورتو گم میکنی یا بگم با اردنگی پرتت کنن بیرونننن
_هر کاری میخوای بکنی بکن..ولی بدون از در بیرونم کنی از پنجره میام تو...تا بهم پول ندی خراب میشم سرت
صداش به شدت آشنا بود
یکم که به مغزم فشار آوردم یاد اون شب افتادم ک جونگ کوک منو برد مردی رد زخمی کنم
یادمه اون شب گفت که برادر زن جانگ هیو بوده
_تو گه میخوری مرتیکه...فک کردی نمیفهمم دو ماهه معتاد شدی مفنگی؟...الانم جنس بهت نرسیده که کونتو برداشتی اومدی اینجا تِلِپ افتادی ک بهت پول بدم....ولی کور خوندی یبار دیگه این دور و ورا ببینمت میدم خشتکتو بکشن سرت بعد ازت شکایت میکنم
صدای اون مرد اومد ک تهدید آمیز گفت:
_منو از دادگاه و شکایت میترسونی؟؟...هه بدبخت برو به فکر خودت باش...کاری نکن برم به زنت بگم جانگ هیو و دار و دستش بهش تجاوز کرده بودن...اگه برم بگم برای همین رفتی سراغش ک مطمئن بشی دهنش بستس و داداش جونتو لو نمیده ب پلیس
ماتم برد
جعبه شیرینی از دستم افتاد
اینقدر اون جملش تو مغزم اکو شد که حتی صدای نفسام هم نشنیدم
کابوس نحس اون شب اومد جلو چشم...کار جانگ هیو بوده؟؟...جونگ کوک میدونستش؟...چطور تونست..چطور تونستن اینکارو باهام بکنن
با لبخند رفتم سمت ورودی که نگهبان محترمانه سلام علیک کرد:
_به رئیس اطلاع بدم اومدید؟
گفتم:
_نه نه میخوام غافلگیرش کنم
به اون هم شیرینی ای طارف کردم و رفتم تو..توی راهرو دستمو ردی شکمم گذاشتم و گفتم:
_بریم باباتو سوپرایز کنیم بگیم که چه گل پسری قراره بیاد
..نزدیک در اتاقش که شدم صدای داد و بیداد از اتاقش مانع از داخل رفتنم شد
_همین حالا گورتو گم میکنی یا بگم با اردنگی پرتت کنن بیرونننن
_هر کاری میخوای بکنی بکن..ولی بدون از در بیرونم کنی از پنجره میام تو...تا بهم پول ندی خراب میشم سرت
صداش به شدت آشنا بود
یکم که به مغزم فشار آوردم یاد اون شب افتادم ک جونگ کوک منو برد مردی رد زخمی کنم
یادمه اون شب گفت که برادر زن جانگ هیو بوده
_تو گه میخوری مرتیکه...فک کردی نمیفهمم دو ماهه معتاد شدی مفنگی؟...الانم جنس بهت نرسیده که کونتو برداشتی اومدی اینجا تِلِپ افتادی ک بهت پول بدم....ولی کور خوندی یبار دیگه این دور و ورا ببینمت میدم خشتکتو بکشن سرت بعد ازت شکایت میکنم
صدای اون مرد اومد ک تهدید آمیز گفت:
_منو از دادگاه و شکایت میترسونی؟؟...هه بدبخت برو به فکر خودت باش...کاری نکن برم به زنت بگم جانگ هیو و دار و دستش بهش تجاوز کرده بودن...اگه برم بگم برای همین رفتی سراغش ک مطمئن بشی دهنش بستس و داداش جونتو لو نمیده ب پلیس
ماتم برد
جعبه شیرینی از دستم افتاد
اینقدر اون جملش تو مغزم اکو شد که حتی صدای نفسام هم نشنیدم
کابوس نحس اون شب اومد جلو چشم...کار جانگ هیو بوده؟؟...جونگ کوک میدونستش؟...چطور تونست..چطور تونستن اینکارو باهام بکنن
۲۴.۱k
۰۳ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.