عنوان:یاندره
عنوان:یاندره
نسبت:عشق یه طرفه به خواهر دوقلوی لوفی
شخصیت : رورونوا زورو
_زورو : هیچوقت فک نمیکردم که لوفی یه خواهر دوقلو داشته باشه
+منظورت چ چ چچیه!؟
دستت و میگیره و میبرتت توی اتاق و در و قفل میکنه
زورو :ازت میخوام تا همیشه با هام باشی ماه کوچولو
تعجب میکنی،این عین این میمونه که یکی بهت درخواست ازدواج بده ولی نه نه نمیتونم اصن چرا باید با این ازدواج کنم شبیه روانیا میمونه..
زورو:تا وقتی که من اینجام نمیزارم کسی حتی بهت نگا هم بکنه تو تا ابد ماه من میمونی و تنها کسی که قراره بهت نگاه کنه تا آخر عمرت منم...
احساس ترس تمام بدنت و فرا میگیره
زورو شمشیراشو در میاره و میزاره کنار تخت ،دستمال سَری که همیشه به بازوش بستس و باز میکنه و باهاش چشماتو میپوشونه میاد نزدیک تر اما تو نمیبینیش ولی نفساشو حس میکنی یه هو حس میکنی یه چیزی به لبات بر خورد میکنه ... زوروععع!!داره لبات و گاز میگیره خیلی بی رحمانس که اینجوری به یه دختر بی گناه حمله میکنه ترسناکهه (ذهنه دختره)
یه هو به خودت میای که میبینی زورو تموم بدنت و مارک کرده
انگار یه ببر وحشی میخواد بخورتت،اشکت در اومده احساس میکنی نمیتونی نفس بکشی و هیچی نمیبینی وحشیه ولی در حین حال آرومه معلومه خجالتیه که چشامو بسته نمی فهممش نه واقعا نمی فهممش ،
بعد مدتی چشاتو باز میکنی میبینی دیگه با چیزی چشات بسته نشده ،وای که چقدر دلم برای داداش تنگ شدهههه( لوفی)
برمیگردی زورو رو میبینی که سخت بغلت کرده ، جوری بغلت کرده انگار قرار نیست هیچوقت ولت کنه.
زورو لبخند میزنه و تو گوشت زمزمه میکنه :ماه من ، من تا ابد زمین تو میمونم و تو همیشه به دور من میچرخی...
درخواستی سناریو یاندره پارت دوم از :https://wisgoon.com/kamaya
نسبت:عشق یه طرفه به خواهر دوقلوی لوفی
شخصیت : رورونوا زورو
_زورو : هیچوقت فک نمیکردم که لوفی یه خواهر دوقلو داشته باشه
+منظورت چ چ چچیه!؟
دستت و میگیره و میبرتت توی اتاق و در و قفل میکنه
زورو :ازت میخوام تا همیشه با هام باشی ماه کوچولو
تعجب میکنی،این عین این میمونه که یکی بهت درخواست ازدواج بده ولی نه نه نمیتونم اصن چرا باید با این ازدواج کنم شبیه روانیا میمونه..
زورو:تا وقتی که من اینجام نمیزارم کسی حتی بهت نگا هم بکنه تو تا ابد ماه من میمونی و تنها کسی که قراره بهت نگاه کنه تا آخر عمرت منم...
احساس ترس تمام بدنت و فرا میگیره
زورو شمشیراشو در میاره و میزاره کنار تخت ،دستمال سَری که همیشه به بازوش بستس و باز میکنه و باهاش چشماتو میپوشونه میاد نزدیک تر اما تو نمیبینیش ولی نفساشو حس میکنی یه هو حس میکنی یه چیزی به لبات بر خورد میکنه ... زوروععع!!داره لبات و گاز میگیره خیلی بی رحمانس که اینجوری به یه دختر بی گناه حمله میکنه ترسناکهه (ذهنه دختره)
یه هو به خودت میای که میبینی زورو تموم بدنت و مارک کرده
انگار یه ببر وحشی میخواد بخورتت،اشکت در اومده احساس میکنی نمیتونی نفس بکشی و هیچی نمیبینی وحشیه ولی در حین حال آرومه معلومه خجالتیه که چشامو بسته نمی فهممش نه واقعا نمی فهممش ،
بعد مدتی چشاتو باز میکنی میبینی دیگه با چیزی چشات بسته نشده ،وای که چقدر دلم برای داداش تنگ شدهههه( لوفی)
برمیگردی زورو رو میبینی که سخت بغلت کرده ، جوری بغلت کرده انگار قرار نیست هیچوقت ولت کنه.
زورو لبخند میزنه و تو گوشت زمزمه میکنه :ماه من ، من تا ابد زمین تو میمونم و تو همیشه به دور من میچرخی...
درخواستی سناریو یاندره پارت دوم از :https://wisgoon.com/kamaya
۲۳۸
۱۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.