قشنگ ترین عذاب من پارت ۳۲
قشنگ ترین عذاب من پارت ۳۲
ویو جیمین
دیگه نگاهی بهشون نکردم و سرمو رو شونه کوک گذاشتم .
چرا اینجوری کرد خب ؟ مگه جرم کردم؟
از صدای کفشاشون فهمیدم رفتن
کوک : چی شده ؟
جیمین : هیچی
کوک : بخاطر رفتار یونگی شی؟!
سرمو از رو شونه اش برداشتم و نگاش کردم. سعی کردم صدامو کنترل کنم اما تا حدودی بیشتر موفق نبودم
جیمین : خب مگه جرم کردم؟!
کوک : هیشش میخوای الان دوتایی بیان بیرون؟!(حرصی و آروم)
جیمین : دوتایی؟
کوک : یونگی و تهیونگ دیگه خر
جیمین : بیان به ...پوف
کوک : بیخیال بابا ، بیا بریم کافه یه چیزی بگیریم بخوریم.. اینجوری اعصاب تو هم آروم میشه.
جیمین : با...
ته : جونگ کوک؟(جدی)
کوک : ب....بله قربان!؟
ته : بیا کارت دارم
دوباره شروع کرد . این تهیونگم تا بوی دوری کوک به دماغش میخوره سریع دست به کار میشه... کلافه نشستم رو مبل و منتظر موندم کارش تموم شه
چند تا برگه داد بهش و رفت تو اتاق .
نمیدونم چرا پاهام کشیده شدن سمت کوک
جیمین : اینا چیه؟
کوک : گفت ببرم برا یونگی شی
بدون دلیل برگه ها رو از دستش گرفتم و گفتم
جیمین : میگم...تو برو دوتا آیس پک بگیر. من اینا رو میبرم براش ، هوم؟!
کوک : چ...چرا؟(تعجب)
جیمین : همینطوری . تو برو من میبرم
منتظر جواب نموندم و حرکت کردم سمت اتاقش.
میدونستم کوک از این حرکتام میفهمه قضیه چیه
دیگه خیلی داشتم ضایع میکردم همه چیو
با استرس در رو زدم و صدای جین اومد
جین : بله؟
جیمین : ه...هیونگ منم(استرس)
جین : بیا تو
سرم رو انداختم پایین و رفتم داخل
قلبم تند تند میزد و سعی میکردم آروم و بیخیال باشم
با استرس رفتم سمت میز یونگی و برگه هارو گذاشتم
میخواستم برم بیرون که صداشو شنیدم
یونگی : اینا چیه؟(بم)
جیمین : ا...اینا...اینا رو تهیونگ داد...به کوک و گفت ...بیاره براتون(آروم)
یونگی : پس چرا خودش نیومد؟
جیمین : ک...کار داشت.
جین : کار داشت؟!
جیمین : بابا رفت تا جایی تو شرکت و برگرده . میخواست اینا رو بیاره برا یونگی شی ، منم گفتم بره به کارش برسه و خودم آوردم براش.(تند و کیوت)
جین : خیله خب چرا آدمو میخوای قورت بدی
جیمین : آخه خیلی خوشمزه ای هیونگ(آروم)
جین : یااااا جیمین خان(بلند)
جیمین : با اجازه
اومدم بیرون و سریع رفتم سمت آبدار خونه
ویو جیمین
دیگه نگاهی بهشون نکردم و سرمو رو شونه کوک گذاشتم .
چرا اینجوری کرد خب ؟ مگه جرم کردم؟
از صدای کفشاشون فهمیدم رفتن
کوک : چی شده ؟
جیمین : هیچی
کوک : بخاطر رفتار یونگی شی؟!
سرمو از رو شونه اش برداشتم و نگاش کردم. سعی کردم صدامو کنترل کنم اما تا حدودی بیشتر موفق نبودم
جیمین : خب مگه جرم کردم؟!
کوک : هیشش میخوای الان دوتایی بیان بیرون؟!(حرصی و آروم)
جیمین : دوتایی؟
کوک : یونگی و تهیونگ دیگه خر
جیمین : بیان به ...پوف
کوک : بیخیال بابا ، بیا بریم کافه یه چیزی بگیریم بخوریم.. اینجوری اعصاب تو هم آروم میشه.
جیمین : با...
ته : جونگ کوک؟(جدی)
کوک : ب....بله قربان!؟
ته : بیا کارت دارم
دوباره شروع کرد . این تهیونگم تا بوی دوری کوک به دماغش میخوره سریع دست به کار میشه... کلافه نشستم رو مبل و منتظر موندم کارش تموم شه
چند تا برگه داد بهش و رفت تو اتاق .
نمیدونم چرا پاهام کشیده شدن سمت کوک
جیمین : اینا چیه؟
کوک : گفت ببرم برا یونگی شی
بدون دلیل برگه ها رو از دستش گرفتم و گفتم
جیمین : میگم...تو برو دوتا آیس پک بگیر. من اینا رو میبرم براش ، هوم؟!
کوک : چ...چرا؟(تعجب)
جیمین : همینطوری . تو برو من میبرم
منتظر جواب نموندم و حرکت کردم سمت اتاقش.
میدونستم کوک از این حرکتام میفهمه قضیه چیه
دیگه خیلی داشتم ضایع میکردم همه چیو
با استرس در رو زدم و صدای جین اومد
جین : بله؟
جیمین : ه...هیونگ منم(استرس)
جین : بیا تو
سرم رو انداختم پایین و رفتم داخل
قلبم تند تند میزد و سعی میکردم آروم و بیخیال باشم
با استرس رفتم سمت میز یونگی و برگه هارو گذاشتم
میخواستم برم بیرون که صداشو شنیدم
یونگی : اینا چیه؟(بم)
جیمین : ا...اینا...اینا رو تهیونگ داد...به کوک و گفت ...بیاره براتون(آروم)
یونگی : پس چرا خودش نیومد؟
جیمین : ک...کار داشت.
جین : کار داشت؟!
جیمین : بابا رفت تا جایی تو شرکت و برگرده . میخواست اینا رو بیاره برا یونگی شی ، منم گفتم بره به کارش برسه و خودم آوردم براش.(تند و کیوت)
جین : خیله خب چرا آدمو میخوای قورت بدی
جیمین : آخه خیلی خوشمزه ای هیونگ(آروم)
جین : یااااا جیمین خان(بلند)
جیمین : با اجازه
اومدم بیرون و سریع رفتم سمت آبدار خونه
۲.۱k
۳۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.