وقتی جفتشون عاشق یه دختر میشن p³²
تق تق، تق تق
صدای برخورد پاشنه های ا.ت روی زمین سکوت رو شکست..
جونگکوک با دیدن جعبه کمک های اولیه دست تهیونگ رو توی موهاش گذاشت و داد هوار کرد: اییی نکش موهاموووووو...ا.تتتتت تهیونگ موهامو کَنددددددد
تهیونگ با چشمای گرد به جونگکوک نگاه میکرد: چته روانی؟ ا.ت؟ این احمقو که باور نمیکنی؟؟
تهیونگ دستش رو از بین دست های جونگکوک کشید و ادامه داد: اخه نگاش کنننننننننننن...ا.ت..بیا توروخدا منو ازدست این روانی نجات بده..
جونگکوک مثل پسر بچه ها زانوش رو بغل کرد و لب باز کرد: ا.تی...ببین لبم ترکیده...بیا خوبش کن..
ا.ت لبخندی به بچگیه جفتشون زد و کنار جونگکوک نشست
ا.ت پنبه ضد عفونی شده رو روی زخم لب جونگکوک نزدیک کرد
دست چپ ا.ت دو طرف فَک جونگکوک رو محاصره کرد
پنبه ضد عفونی شده روی زخم لب جونگکوک قرار گرفت و آخ جونگکوک بلند شد: ا.تتتت...سوخت لبم..آروم باش..
تهیونگ دست ا.ت رو از روی صورت جونگکوک کشید و با چشمایی با یک بار نگاه کردنشون به لرزه میوفتادی کلمات رو از بین لب هایش خارج کرد: تا وقتی نمیدونی چجوری با ا.تم حرف بزنی دهنتو ببند..میسوزه که میسوزه..به دَ..رَ..ک درک..!
جونگکوک دست ا.ت رو دوباره روی صورتش گذاشت و با صدای خشنش جواب داد: هه..فکر کنم خودم بهتر میدونم که با ملکم چجوری حرف بزنم..پس تو ببند حلقتو..
جونگکوک بعد از تموم شدن حرفش ا.ت رو روی پاهاش نشوند و به لب های صورتی رنگ ا.ت خیره شد: چقد دلم میخواد این لبات رو بین لبام داشته باشم..
خنده تهیونگ بین ستون های دیوار پیچید: وای..آرزوی تو ههه..برای من یه چیز طبیعیه..بیخودی آرزو نکن..
من دارایی هام رو به کسی نمیدم، با خودت چی فکر کردی؟ اینکه بزارم ا.تم رو ببوسی؟ واقعا خاک تو مخت..!
جونگکوک با پوزخند ترسناکی که روی لبش داشت انگشت های تتو دارش رو روی گردن ا.ت کشید
لب های جونگکوک به گردن ا.ت رسید و شروع به مارک کردن گردن ا.ت کرد
چشم های همرنگ خون تهیونگ روی جونگ قفل شده بود..نمیتونست باور کنه و اجازه همچین کاری رو به جونگکوک بده
صدای شکستن قلنج انگشت های مشت شده تهیونگ شنیده شد
حیح..
اینم پارت ۳۲..
الان بعدیو بنویسم میزارم
صدای برخورد پاشنه های ا.ت روی زمین سکوت رو شکست..
جونگکوک با دیدن جعبه کمک های اولیه دست تهیونگ رو توی موهاش گذاشت و داد هوار کرد: اییی نکش موهاموووووو...ا.تتتتت تهیونگ موهامو کَنددددددد
تهیونگ با چشمای گرد به جونگکوک نگاه میکرد: چته روانی؟ ا.ت؟ این احمقو که باور نمیکنی؟؟
تهیونگ دستش رو از بین دست های جونگکوک کشید و ادامه داد: اخه نگاش کنننننننننننن...ا.ت..بیا توروخدا منو ازدست این روانی نجات بده..
جونگکوک مثل پسر بچه ها زانوش رو بغل کرد و لب باز کرد: ا.تی...ببین لبم ترکیده...بیا خوبش کن..
ا.ت لبخندی به بچگیه جفتشون زد و کنار جونگکوک نشست
ا.ت پنبه ضد عفونی شده رو روی زخم لب جونگکوک نزدیک کرد
دست چپ ا.ت دو طرف فَک جونگکوک رو محاصره کرد
پنبه ضد عفونی شده روی زخم لب جونگکوک قرار گرفت و آخ جونگکوک بلند شد: ا.تتتت...سوخت لبم..آروم باش..
تهیونگ دست ا.ت رو از روی صورت جونگکوک کشید و با چشمایی با یک بار نگاه کردنشون به لرزه میوفتادی کلمات رو از بین لب هایش خارج کرد: تا وقتی نمیدونی چجوری با ا.تم حرف بزنی دهنتو ببند..میسوزه که میسوزه..به دَ..رَ..ک درک..!
جونگکوک دست ا.ت رو دوباره روی صورتش گذاشت و با صدای خشنش جواب داد: هه..فکر کنم خودم بهتر میدونم که با ملکم چجوری حرف بزنم..پس تو ببند حلقتو..
جونگکوک بعد از تموم شدن حرفش ا.ت رو روی پاهاش نشوند و به لب های صورتی رنگ ا.ت خیره شد: چقد دلم میخواد این لبات رو بین لبام داشته باشم..
خنده تهیونگ بین ستون های دیوار پیچید: وای..آرزوی تو ههه..برای من یه چیز طبیعیه..بیخودی آرزو نکن..
من دارایی هام رو به کسی نمیدم، با خودت چی فکر کردی؟ اینکه بزارم ا.تم رو ببوسی؟ واقعا خاک تو مخت..!
جونگکوک با پوزخند ترسناکی که روی لبش داشت انگشت های تتو دارش رو روی گردن ا.ت کشید
لب های جونگکوک به گردن ا.ت رسید و شروع به مارک کردن گردن ا.ت کرد
چشم های همرنگ خون تهیونگ روی جونگ قفل شده بود..نمیتونست باور کنه و اجازه همچین کاری رو به جونگکوک بده
صدای شکستن قلنج انگشت های مشت شده تهیونگ شنیده شد
حیح..
اینم پارت ۳۲..
الان بعدیو بنویسم میزارم
۳۸.۲k
۱۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.