پارت ۳
پارت ۳
ات: نه من پیش تهیونگم چیزی شده ؟
سایا: ات من یه چیزی برات میفرستم خودت انتخاب میکنی ببینی بازم میخوای باهاش بمونی یا نه
ات: سایا تو چی میگی؟
سایا: (قطع کرد)
ات: الو الو الوو اَه قطع کرد
ته: ات چیشده چی میگه؟
ات: یه لحظه وایسا
سایا برای ات یه سری برگه فرستاده که نشون میده ته مافیاس اما مدرکی ندارن که بره زندان ات یه قطره اشک از چشماش افتاد ته هم دید نگران شد سریع گوشیه اتو ازش گرفت و اون برگه هارو دید
ات: تهیونگ بگو این حقیقت نداره
ته:.....
ات: با توعم خب یه چیزی بگو دیگه(باداد و گریه)
ته: ببین ات وایسا توضیح میدم
ات: خفه شو حروم..زاده چی رو میخوای تو ضیح میدی آخه هاا(هوش حرومزاده خودتی با پسر من درست صحبت کن)
ات یه سیلی به ته زد (ایشالله دستت بره زیر تانک )
و کیفشو برمیداره گریه کنان میره خونه خودشون وقتی رسید میره داخل و
ساره: دخترم اومدی؟ مگه نگفتی خونه سایا میمونی؟
ات: مامان بابا کو؟(با گریه)
ساره: دخترم چیشده چرا گریه کردی؟
ات: مامان فقط بگو بابا کجاس
ساره : توی اتاقه کارشه
ات رفت اتاق باباش و ساره هم پشت سرش رفت
ات: بابا
دونگ مین: بله دخترم بیا تو
دخترم چرا گریه کردی چی شده(نگران)
ات: بابا باید یه چیزی بگم
دونگ مین: چی شده بگو
ات: بابا من ۱ساله عاشق یکی شدم باهم رل زدیم الان فهمیدم که یه مافیاس
دونگ مین: تو چی میگی چرا من تا الان نمیدونستم
ساره: دخترم تو چی میگی نباید میومدی به منو بابات می گفتی؟
دونگ مین: اسمش؟
ات: کیم...ته..تهیونگ
دونگ مین وقتی اسمشو شنید حالش بد شد به هر حال بزرگترین دشمنش با دخترش تو رابطه بوده داشتن بحث میکردن که زنگ خونه زده شد ساره رفت درو باز کرد
ته: سلام خانم پارک
ساره: تو اینجا چه غلطی میکنی؟
تهیونگ ساره رو کنار زد رفت داخل
ته: سلام پارک دونگ مین چطوری دشمن؟
دونگ مین: تو اینجا چه غلطی میکنی؟
ات: تو منظورت از دشمن چیه ؟
ته: ای بابا راستی عشق خوشگلم خبر نداشت که ....
دونگ مین: دهنتو ببند کیم
ات: چیو نمیدونم بگو دیگههه
ته: خب اتی جون پدر گرامیت که جلوت وایساده یه مافیاس و همین طور دشمن بنده
ات: چ..چی تو دروغ میگی بابای من صاحب یه هولدینگه بابا یه چیزی بگو دیگه ؟
ته: آره بابا جونش یه چیزی بگو
دونگ مین: ات دخترم بزار توضیح بدم
ات: میدونید چیه من امروز از دوتا از آدم های مهم زندگیم شکست خوردم همتون برید گمشید
ات سریع فرار کرد تهیونگم رفت سمتش سعی کرد گیرش بندازه اما ات سریع یه ماشین گیر اورد رفت خونه سایا
ات در خونه رو زد
ات: سایا(گریه )
سایا: عزیزم بیا بغلم
ات: نه من پیش تهیونگم چیزی شده ؟
سایا: ات من یه چیزی برات میفرستم خودت انتخاب میکنی ببینی بازم میخوای باهاش بمونی یا نه
ات: سایا تو چی میگی؟
سایا: (قطع کرد)
ات: الو الو الوو اَه قطع کرد
ته: ات چیشده چی میگه؟
ات: یه لحظه وایسا
سایا برای ات یه سری برگه فرستاده که نشون میده ته مافیاس اما مدرکی ندارن که بره زندان ات یه قطره اشک از چشماش افتاد ته هم دید نگران شد سریع گوشیه اتو ازش گرفت و اون برگه هارو دید
ات: تهیونگ بگو این حقیقت نداره
ته:.....
ات: با توعم خب یه چیزی بگو دیگه(باداد و گریه)
ته: ببین ات وایسا توضیح میدم
ات: خفه شو حروم..زاده چی رو میخوای تو ضیح میدی آخه هاا(هوش حرومزاده خودتی با پسر من درست صحبت کن)
ات یه سیلی به ته زد (ایشالله دستت بره زیر تانک )
و کیفشو برمیداره گریه کنان میره خونه خودشون وقتی رسید میره داخل و
ساره: دخترم اومدی؟ مگه نگفتی خونه سایا میمونی؟
ات: مامان بابا کو؟(با گریه)
ساره: دخترم چیشده چرا گریه کردی؟
ات: مامان فقط بگو بابا کجاس
ساره : توی اتاقه کارشه
ات رفت اتاق باباش و ساره هم پشت سرش رفت
ات: بابا
دونگ مین: بله دخترم بیا تو
دخترم چرا گریه کردی چی شده(نگران)
ات: بابا باید یه چیزی بگم
دونگ مین: چی شده بگو
ات: بابا من ۱ساله عاشق یکی شدم باهم رل زدیم الان فهمیدم که یه مافیاس
دونگ مین: تو چی میگی چرا من تا الان نمیدونستم
ساره: دخترم تو چی میگی نباید میومدی به منو بابات می گفتی؟
دونگ مین: اسمش؟
ات: کیم...ته..تهیونگ
دونگ مین وقتی اسمشو شنید حالش بد شد به هر حال بزرگترین دشمنش با دخترش تو رابطه بوده داشتن بحث میکردن که زنگ خونه زده شد ساره رفت درو باز کرد
ته: سلام خانم پارک
ساره: تو اینجا چه غلطی میکنی؟
تهیونگ ساره رو کنار زد رفت داخل
ته: سلام پارک دونگ مین چطوری دشمن؟
دونگ مین: تو اینجا چه غلطی میکنی؟
ات: تو منظورت از دشمن چیه ؟
ته: ای بابا راستی عشق خوشگلم خبر نداشت که ....
دونگ مین: دهنتو ببند کیم
ات: چیو نمیدونم بگو دیگههه
ته: خب اتی جون پدر گرامیت که جلوت وایساده یه مافیاس و همین طور دشمن بنده
ات: چ..چی تو دروغ میگی بابای من صاحب یه هولدینگه بابا یه چیزی بگو دیگه ؟
ته: آره بابا جونش یه چیزی بگو
دونگ مین: ات دخترم بزار توضیح بدم
ات: میدونید چیه من امروز از دوتا از آدم های مهم زندگیم شکست خوردم همتون برید گمشید
ات سریع فرار کرد تهیونگم رفت سمتش سعی کرد گیرش بندازه اما ات سریع یه ماشین گیر اورد رفت خونه سایا
ات در خونه رو زد
ات: سایا(گریه )
سایا: عزیزم بیا بغلم
۱۱.۰k
۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.